صفحه نخست سرسخن |
دو نمونه از اتفاقات تاثیربرانگیز در رابطه با قتل های پهلوی در ۲۱ آذر در حمله به آذربایجان.
۲۱ آذر ، روزی شوم و غمناک که جولانگاه عربدهکشان و اوباش شد. روزی مصیبتبار که مردم شاهد تکهتکه شدن و قتلعام فرزندانش بودند. روزی خونبار که با فریاد و آه و گریه، در هم آمیخته بود. تقابلی شده بود بین مظلوم و دگراندیش، در برابر سیلی از نابخردی، ناجوانمردانگی، و جنایت.
کهنسالان هنوز به یاد دارند صحنههای وحشیانه قتل، تجاوز و شکنجه خیابانی را در شهرها و روستاهای آذربایجان، و اذهان عمومی بعد از گذشت دههها همچنان در کابوس و عذاب صحنههای وحشت به سر میبرد.
۱) قتل استاد سلمانی
یکی از این اتفاقات بسیار تاثرانگیز، مربوط است به قتل استاد سلمانی که تنها جرم وی عضویت در شورای (صدر) محله قرهدینک بود. در این روز برزخی، دستهای اوباش و ارازل، وی را کشانکشان به جلوی مغازهاش در چهارراه اردبیل آوردند. وی تقلایی نداشت و آرام شاهد سرنوشتش شده بود. جنایتکارانی که کاملا شناخته شده هستند، جلوی چشمهای بهتزده کودکی ۷ - ۸ ساله که برادرزاده صغیرش بود، وی را با خشونتی هرچه تمامتر، سلاخی کردند.
آنگاه این بچه شوکه شده و گریان را با نهایتی از قساوت و حیوانصفتی، بر روی جنازه خونین عمویش پرت کردند و خنده سردادند! عمویی که بعد از فوت پدرش، نقش سرپرست خانواده را برای مادر و برادر و خواهران کوچکش داشت. تصور کنید این طفل معصوم در آن لحظات سنگین، شاهد و متحمل چه بار سنگینی از خشونت، غم و مصیبت شده.
بدبختی انگار تمام شدنی نبود. چراکه همان شب که خانواده کنار هم جمع شده و در سوگ عزیز و تنها نانآورشان میگریستند، به یکباره دستهای دیگر از لات و اوباش وابسته به حکومت شاه که باز نوادگانشان هنوز شناخته شدهاند، به زور و خشونت وارد خانه شده و تمامی اسباب و لوازم حتی مرغ و خروس داخل حیاط خانه را نیز با قولدری غارت کردند تا آن خانواده در کنار سایر خانوادههای عزادار شهر، بدترین لحظات عمرشان را شاهد باشند.
این کودک اکنون در قید حیات بوده و بعنوان یکی از پیشکسوتان هنر نقاشی رنگ روغن اردبیل و آذربایجان شناخته میشود. وی کسی نیست جز همان استاد عبدالعلی گروسی که هنوز هم در همان مغازه مینشیند و به آرامی و در سکوتی ژرف، به یاد میآورد اتفاقاتی را که در گذر عمر گرانبارش شاهد آن بوده.
۲) قتل آشیق حسین گوموش کمر
آشیق حسین گوموش کمر، اهل ناغاراکی اهر با بیل و کلنگ توسط نیروهای اشغالگر وقت پهلوی در اهر آذربایجان در جلوی چشم فرزندان کشته شد.
آشیق حسین گوموش کمر شاعر، هنرمند، آشیق معروف ، فدایی و سرباز ملی مبارزه با رژیم پهلوی میباشد.
او با لیاقت تمام از خاک و از ملت خودش دفاع کرد و لقب “شهید ملی” را هم به القابش اضافه کرد.
آشیق حسین گوموش کمر، در روستای ناقاراکی اهر بدنیا آمده است، بعدها به روستای دمیرچی لر در گنجه مهاجرت کرده همانجا تشکیل خانواده می دهد ولیکن دوباره برای خدمت به موطن مادری عزم بازگشت میگیرد…. وی یکی از دو آشیق بزرگی است که کمربند نقره ای دریافت کرده اند، آن یکی “ده ده علسگر، یا آشیق علسگر ” میباشد.
در میان آشیق ها بسیار مشهور بود که می گفتند: یک آشیقی هست انگار دانسته هایش خدادادی است و به وی از آسمانها الهام می شود او همان آشیق حسین گوموش کمر بود.
بعد از انحلال فرقه، در خط اول مبارزه قرار می گیرد و فرار نمی کند و چونان یک قهرمان واقعی تا دم آخر مقاومت میکند. وقتی خائنین در لباس “شاهچی ” به خانه ایشان هجوم می آورند، آشیق اینبار به مصداق شعر معروف شاعر آذربایجان وارد صحنه مبارزه میشود که:
“آیاغلانسان دوشمانا
تحقیرله پالاز کیمی
سازینی وئر توفنگ آل
توفنگی چال ساز کیمی”
به جای ساز اسلحه برنوی خود را بدست گرفته و تا جایی که می توانست آنها را به هلاکت می رساند… پسر کوچکش آن موقع ۶ ساله بود، اینگونه تعریف میکند:
“پدرم را مقابل چشمان من با بیل و کلنگ تکه تکه کردند، ما سه پسر بچه بودیم و یک خواهر کوچک. ما را همراه با مادرم به اهواز تبعید کردند، آنجا مادرمان با پختن نان ما را بزرگ می کرد اما دیری نپایید که غم و عشق شوهرش او را نیز از ما گرفت".
تاریخ
2024.05.31 / 18:50
|
نویسنده
Axar.az
|