صفحه نخست نویسنده |
استاد علی بابازاده ایگدیر، از نویسندگان و فعالان دردآشنای آذربایجان جنوبی هست که در راستای شناساندن چهرهی مرموز تفکر موسوم به پان ایرانیسم و شوونیسم فارسی به قشر جوان و جامعه ترکان ایران زحمات بسیاری کشیده است.
ایشان متولّد ۱۳۴۲ روستای ایگدیر در شهرستان اورمیه دارای تحصیلات کارشناسی ارشد زبان و ادبیّات فارسی از دانشگاه ارومیّه، دبیر بازنشستۀ دبیرستانهای ناحیه یک شهرستان اورمیه هستند.
حوزۀ مطالعاتی : بررسی آرا و دیدگاه های ناسیونالیست های فارسی گرای ایرانی در مواجهه با زبان ترکی در ایران
دوره های مورد مطالعه: اواخر عهد قاجار، دورۀ پهلوی، دوران انقلاب اسلامی.
وی تحصیلات دورۀ کارشناسی ارشد زبان و ادبیّات فارسی را نیز از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۸۳ در دانشگاه اورمیه گذرانده و موضوع پایان نامۀ او «تحلیل لغوی اعلام و واژه های ترکی تاریخ بیهقی» بود، که در بهمن ۱۳۸۳ از آن دفاع نمود.
علی بابازاده ایگدیر و به تعبیری دیگر علی بابازاده اورموی در حال حاضر در شهرستان اورمیه ساکن بوده و دوران بازنشستگی خود را می گذراند و اوقات خود را با مطالعه و فعالیت های پژوهشی و اجتماعی سپری میکند.
بخش فارسی سایت Axar.az، به پاس خدمات این استاد گرانمایه، سلسله مقالات اینترنتی ایشان را درج و تقدیم میکند.
قسمت اول: غالب ترین فرضیّه در بارۀ چگونگی پیدایی ناسیونالیسم فارسیگرای افراطی موجود در ایران، عبارت از تأثیرپذیری فرنگ رفتگان ایرانی از ناسیونالیسم موجود در قرن نوزدهم اروپا بوده و نوشته ها و جهتگیری های پژوهشگران و مستشرقین غربی در باب تاریخ و فرهنگ ایران هم به عنوان عاملی پیش برنده در این امر ایفای نقش کرده است.
به دلایل معلوم و نامعلوم تعداد بسیاری از محقّقان غربی و روسی در پژوهش های خود حسن ظنّ وافری نسبت به زبان فارسی و تاریخ ماقبل اسلام ایران ابراز کرده و کوشیده اند در تحقیقات خود آب در آسیاب باستان گرایی و فارسیگرایی ایران بریزند.
این عامل در کنار طبع مستعد گروه های روشنفکری ایران در قرن نوزدهم و بیستم موجب ظهور طبقهای از روشنفکران در عصر قاجار گشت. این گروه موفّق شدند بنیان اندیشۀ ناسیونالیسم فارسیگرا و باستانگرای ایرانی را پی ریزی کرده و در دهه های پایانی سلسلۀ قاجار، زمینه های سیاسی لازم برای اجرایی کردن مقاصد خود را هم فراهم نمایند.
نتیجۀ یک قرن کشاکش فرهنگی ـ سیاسی موجود در ایران به پیدایش مفکورۀ «شووینیسم» منجر گشته بود؛ مرام و مکتبی که کمابیش پایه های اعتقادی و عملیاتی خود را محکم کرده و اینک در صدد قبضه کردن قدرت و حکومت بود، تا به یاری آن خواسته ها و آرمانهای خود را به منصۀ ظهور برساند.
تغییر سلسلۀ پادشاهی در ایران در اوایل قرن چهارده شمسی این امکان را برای گروه موصوف فراهم ساخت تا در سایۀ نظام سیاسی جدید و پادشاهی که برای عقبۀ فکری این اندیشه، نقش بسترساز را پیدا کرده بود؛ برنامه های گسترده و مؤثّری در جهت فارسیسازی زبان و فرهنگ جامعۀ ایرانی به مورد اجرا بگذارد و تلاش سنگینی را در جهت آسیمیلاسیون اقوام غیرفارس ایرانی آغاز کند.
در پیدایش اندیشۀ مذکور یقیناً تشبّثاتِ از فرنگ برگشتگان نقش مهمی داشته است. در کنار این مسئله، شخصیّتهای سیاسی و فرهنگی مأمور و موظّف نظام استعماری هم تأثیر به سزایی در فراهم آوردن مقدّمات فکری و سیاسی این ایدئولوژی ایفا کرده اند. از همین رو مدافعان نظریّۀ نو بودن اندیشۀ «ناسیونالیسم فارسیگرا و باستانگرا در ایران» برای دفاع از نظر خود شواهد کافی در اختیار دارند، لیکن فراگیری این جریان و حضور نمایندگانی از اقوام مختلف، بخصوص ترکان ایرانی در میان پیروان این مفکوره و ارادۀ خلل ناپذیر ایشان در باب اعتقاد خود نشان می دهد که این نگاه علی القاعده باید در ایران مسبوق به سابقه بوده و از ریشه های دراز و مستحکمی برخوردار باشد.
مرور تاریخ ایران در دورۀ قبل و پس از اسلام، نشانه های دیگری هم در اختیار ما می گذارد و معلوم می دارد مسئلۀ فارسیگرایی و باستانگرایی و نتایج فکری و عملی مترتّب بر این اندیشه در ایران را نمی توان در قرن چهارده شمسی زندانی کرد و لازم است ریشه ها و پیش زمینه های تاریخی مسئله که موجب مقبولیّت این گفتمان در دوران جدید و معاصر ایران شد، مورد بررسی قرار گیرد و نقش و سهم آن عوامل در پیدایی و قوام یافتن شووینیسم در ایران معیّن گردد.
نگاهی به تاریخ اندیشه و پیدایش ملل و نحل در جامعۀ اسلامی، در کنار بررسی و تحلیل وقایع تاریخی، اعتقادی و سیاسی قلمرو اسلامی از صدر اسلام تا زمان پیدایش شووینیسم دوران معاصر در ایران، می تواند نشانه های بسیاری در بارۀ سابقۀ مکتب ناسیونالیسم افراطی موجود در ایران در اختیار ما بگذارد.
قراین دیگری هم سابقۀ وجود گرایشهای قومگرایانه را تا عصر ساسانی پیش می برند و معلوم می دارند نوع رفتارهای سیاسی ـ فرهنگی رخ داده در عصر ساسانی نیز به نحوی در پیدایی این گرایشها ایفای نقش کرده و می توان تمایلات قومی در نزد یک گروه بخصوص از مردمان زیسته در فلات ایران را استمرار قومگرایی عصر ساسانی دانست.
از نظر نگارنده، این عوامل هر کدام با نسبت هایی متفاوت در ظهور و استحکام شووینیسم در ایران تأثیرگذار بوده اند و منحصر کردن زمان پیدایی این نگاه به قرن نوزدهم میلادی، حق مطلب را ادا نمی کند. به بیان دیگر تأثیرپذیری از ناسیونالیسم پدید آمده در اروپای غربی یا سرمشق گرفتن از نوشته های مستشرقین تنها موجب پیدایی گرایشهای ملّی گرایانه نبوده و این دو عامل نقش احیا کنندگی و کمک به باز تعریف ناسیونالیسم جاری در تاریخ را ایفا کرده است.
در مجموع چندین عامل در گذر زمان در ظهور ناسیونالیسم فارسیگرا، باستانگرا و ترکیستیز موجود در میان قوم مورد اشاره ایرانی و تقویت و پیشرفت آن دخیل بوده اند. از آن میان دو نمونۀ زیر توجّه افزون تری را می طلبد:
الف ـ تأثیرپذیری از غرب
ب ـ تأثیرپذیری از سابقۀ تاریخی ملّیگرایی فارسی
تأثیرپذیری از غرب
یک دلیل اصلی خودنمایی ناسیونالیسم فارسیگرای موجود در ایران و تبدیل آن به سیاست رسمی حکومتهای ایرانی در صد سال گذشته به طور حتم نتیجۀ شروع رفت و آمدهای سیاسی و فرهنگی به اروپا و تأثیرپذیری از غرب بوده است. بخشی از مسئله حاصل گونهای خودباختگی از سوی فرستادۀ سیاسی، فرستادۀ فرهنگی و محصّل ایرانی است که با مشاهدۀ پیشرفت جامعۀ غربی و مقایسۀ آن با اوضاع جامعۀ خود، به آن دچار می شود و بیشتر آنها نمی توانند حتّی به مرور زمان و خارج شدن از آن هیجان اوّلیّه؛ در زیر بار فشار حاصله از این تفاوت فاحش کمر راست کنند.
این خودباختگی موجب گونهای تسلیم پذیری در برابر افکار تولید شده در جامعۀ غربی هم می گردد و باعث می شود شخصیّت سیاسی یا فرهنگی ایرانی بدون داشتن نگاه تنقیدی، به دیدۀ قبول به اندیشههای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رایج در جامعۀ غرب بنگرد و در نگاه هیجان زدۀ خود پیروی از همان فرمول ها را برای سعادت جامعۀ خود بپذیرد.
این اتّفاق می تواند شکل پیچیده تری هم داشته باشد. نمایندگان سیاسی شاه ایران که با معیارهای جامعۀ ایران تربیت یافته و تجربه اندوخته اند، وقتی برای مذاکره با نمایندگان سیاسی دول اروپایی راهی آن دیار می شوند، در اثر فقدان تجربیات سیاسی ـ اجتماعی لازم و عدم شناخت از بازیهای پیچیدۀ طرف مقابل، گرفتار اتّفاقاتی میگردند که موجب سقوط آنها در چالههای وحشتناکی از نوع تشکیلات سری یا خودکم بینی می گردد و در عمل آنها را به بازیگری در میدان دشمنان بدل می سازد.
مرور اتّفاقاتی که بر سر نخستین فرستادگان فتحعلی شاه آمد، مؤیّد این نگاه می باشد. وقتی بر حسب اتّفاق این دمدمههای اروپاییان با طبع مستعد برخی فرستادگان هم پوشانی پیدا می کند؛ نوع محصول این اتّفاق هم معیّن می گردد و نمایندۀ بازگشته به خدمتگزار فکر و سیاست دول غربی در ایران بدل می گردد.
در کنار این مسئله، به هر دلیل و انگیزه ای مستشرق در پژوهش های ایرانی خود به زبان فارسی و قوم فارس روی خوش نشان می دهد، به تاریخ ایران باستان اظهار علاقه می کند. از تاریخسازی برای ایران بدش نمی آید. از تعریف و تمجید ایران و ایرانی هم بهره دارد. آریایی بازی راه می اندازد و همراه با اینها با ترک ایرانی هم سر سازگاری ندارد.
حاصل همۀ اینها آن می شود که شخصیّت فرهنگی و سیاسی ایرانی وقتی با گروه کثیری نویسندۀ ایران پژوه غربی رو به رو می گردد؛ نخست احساس مهم بودن می کند، در مرتبۀ بعدی از کثرت منابع طرف مقابل حیرت زده می شود و در ادامه با مشاهدۀ روش تحقیق مناسب غربی پا به مرحلۀ دلباختگی می گذارد و چاره ای جز این نمی یابد که نوشته های محقّقان غربی را چیزی در مایه های وحی مُنزل تلقّی کند و بکوشد برای جبران نداشته ها؛ پای خود را بر جای پای نویسندۀ غربی بگذارد؛ بخصوص که نگرش مستشرق با طبع خودبزرگ بین او سازگار است.
ادامه در قسمت دوم...
تاریخ
2024.09.04 / 09:19
|
نویسنده
علی بابازاده
|