صفحه نخست نویسنده |
بله؛ جبهه مقاومت شکست ناپذیر است اما کو جبهه مقاومت؟
این روزها برخی کانال های تحلیلی به بررسی سطح احتمال بازپیدایش جبهه مقاومت می پردازند و اکثر کنشگران مستقل سیاسی باور به عدم امکان بازگشت جبهه مقاومت دارند، اما به نظر نگارنده نکته مهمتر پاسخ به این سوال است؛ آیا اساساً آنچه که تاکنون در داستان نیابتیها دیده شده برخوردار از استانداردهای «جبهه مقاومت» بوده است؟ بعبارت دیگر؛ آیا در آن چیزی اکنون از آن به نام جبهه مقاومت یاد میشود در مراحل پیدایش و عملکرد ملاحظات «جبهه مقاومت» رعایت شده و ما به معنی واقعی کلمه «جبهه مقاومت» داشته ایم؟
امروزه «جبهه مقاومت» اصطلاحی است برای اشاره به شبکهای درهمتنیده از شبهنظامیان و گروههای اسلامگرای غالباً شیعه تحت تسلط جمهوری اسلامی که در منطقه مورد استفاده قرار میگیرند. فصل مشترک این گروهها آن است که با تحریک مقامات ایرانی با اسرائیل و آمریکا دشمنی می ورزند.
این تعریف اصطلاحی از جبهه مقاومت هر چند عام فهم و ملموس می نماید، اما عاری از انتساب و همراستایی منطقی با محتوای امر «مقاومت» بوده و در تنافی با واقعیت و ترمینولوژی علم سیاست است.
بدین اعتبار که «نیابتیها» یا به نوعی همانهایی که «مقاومتگر» شناخته میشوند نه تنها صرفاً بومی مناطق درگیری نیستند و همپوشانی با جمهور ندارند که رسما و علنا جیرهخور حکومتی دیگر بوده اند و آن حکومتی هم که خود نقش تحریک کننده و اسپانسر را عهده دار است خود نیز در داخل مرزهایش در اقلیت سیاسی قرار دارد، واضح است که در این شرایط مذبذب امکان زایش جبهه مقاومت از اساس وجود ندارد. جوهر مقاومت از جمهوریت ناگسستنی است، بدون جمهور آنچه موجود باشد نامش استبداد و ترجیح بیگانه ای به بیگانه است.
مقامات جمهوری اسلامی حالا که با گفتن عبارت «ما نیابتی نداریم» روغن ریخته را نذر امامزاده میکنند، خوب است لااقل به این سوال مهم هم بپردازند که منظورشان از «جبهه مقاومت» دقیقا چیست؟ که کماکان حقیقتی را که میگوید؛ «هنوز هم کم و بیش نیابتی دارند اما جبهه مقاومت نداشته و ندارند» (https://t.me/dolat_irani/1603) را کتمان کرده اند.
نتایج انتخاباتهای اخیر به وضوح نشان داده که حاکمیت خود در داخل مرزهایش در اقلیت است، بعبارتی این اکثریت مردم ایرانند که در راه رهایی از چنگ اقلیت حاکم سالهاست مشغول مقاومت اند، تا مادامی که وضع مقبولیت نظام از قرار فعلی است اگر با ارفاقات، موجودیت جبهه مقاومت در منطقه با استاندارد پیشگفت پذیرفته و ثابت هم شود، قطعا قرابتی با حکومتهای اقلیتی منطقه بخصوص با حکومت ایران نخواهد داشت.
حاکمیت{ایران} پس از فرار بشار اسد، به شکسته شدن سختافزار مقاومت اعتراف و ابراز تاسف کرد و همزمان از ماندگاری نرم افزار مقاومت ابراز خرسندی و امیدواری داشت؛ اما کیست که نداند؛ یک حاکمیت اقلیتی که حیاتش تماما وابسته به سخت افزار لشگر و استبداد است چه صنمی با مقاومت نرم افزاری تواند داشت که خود ذاتا مولود جمهوریت است؟ آنچه واضح می نماید؛ حاکمیت ایران به همان اعتبار قطعی که گروه نیابتی داشته از روز نخست عاری از جبهه مقاومت بوده است، این همان راز مهمی است که بالاخره از سواد اکادمیک اسد پنهان نماند. لذا جانش را برداشت و فرار کرد، اما سرنوشت برای نصرالله و سنوار به گونهای دیگر رقم خورد.
لذا بارها گفتهایم و باز میگوییم؛ جبهه مقاومت شکست ناپذیر است اما کو جبهه مقاومت!؟
اسرائیل زیستمند منطقهای است با فراوانی دولتهای استبدادی که این دولتها خود امکان تولد مقاومت حقیقی را از بیخ و بن سلب کرده اند، درگیری اسرائیل صرفا با مقاومت فیک - نیابتیها، بزرگترین شانس بقای اسرائیل در منطقه بوده است. بجاست مکررا به جمله تکان دهنده ای از باراک اوباما رییس جمهور اسبق آمریکا در کتاب خاطراتش اشاره شود؛
" ایران کمترین چالش را در برابر منافع بلند مدت آمریکا ایجاد کرده، اما جایزه خصمانه ترین دشمن را از آن خود کرده است! "
در واقع اوباما خیلی خلاصه و درست چنین اذعان داشته؛ ایران تاکنون در هارت و پورت علیه آمریکا رتبه نخست را کسب کرده است!
تاریخ
2025.01.07 / 16:54
|
نویسنده
علیرضا مکرمی
|