صفحه نخست نویسنده |
هر چند از گفتهی خود ناشادم ولی فاش می گویم: در حالی که{ برادران کورد ما} هفت شهر هویت طلبی و هفت کوچه تفکرات ناسیونالیستی را طی کرده اند، ولی خیل کثیری از ما تورکان هنوز اندر خم یک کوچه ایم. هنوز در بیراهههایی که پان ایرانیست ها طی یکصد سال گذشته با انگشت اشاره برای ما نشان داده اند گیج می زنیم. بیاید ضمن اینکه یک جوالدوز به دیگران می زنیم یک سوزن هم به خودمان بزنیم.
وقتی در خیابانها، میادین و هفت کوی شهرهایی مثل سنندج، سقز، مریوان و در بین کردهای غرب آذربایجان قدم می زنی، مباحث هویت طلبی، احترام به زبان مادری، تکریم قهرمانان و شخصیت های علمی، ورزشی، سیاسی، فرهنگی و دینی-مذهبی، احترام به تاریخ و فرهنگ پدری موج می زند.
اگر بخواهی در شهری مثل سنندج و مریوان زندگی کنی، نهایتاً یک سال میتوانی کُردزبان نباشی؛ از سال دوم، فرهنگ و مطالبات فرهنگی و هویتی مردم این شهرها تو را مجبور به صحبت کردن به کُردی می کند.
یک دستفروش مریوانی، یک بازاری بانهای، یک دلال سقزی، یک کارگر کوره آجرپزی ساویجبلاغی، یک فرهنگی سنندجی، یک کارگر دیواندره ای، یک روستایی سروآبادی و یک مهندس، دکتر، دانشگاهی، استاد، معلم، ماموستا، دانشجو، کارمند کورد و خلاصه زن و مرد و کودکان کورد اعم از تحصیل کرده و امی کورد همه و همه بالقوه هویتطلب هستند و عاشق زبان مادری و فرهنگ خود.
وقتی ملتی و قومی منسجم الذهن، متفق القول و متحدالفکر مطالبه گری خود را فریاد بزنند و برای گنجینههای تاریخی و فرهنگی خود و برای تکریم زبان مادری و هویت خود حرکت کنند، نتیجه همان می شود که امروزه یک دستفروش کورد، مالک همان بینش سیاسی و تفکر هویتی هست که یک استاد و دانشگاهی کورد فریاد می زند، فریادی که یک تحصیل کردهی ساتقین و یک فوتبالیست بی هویت تورک نمی تواند و یا نمی خواهد فریاد بزند.
در حالی که تاریخ، زبان مادری و فرهنگ برای یک کورد اولویت اصلی محسوب می شود و حتی برای خیلی از روشنفکران کورد مسائل و چالشهای هویتی و قومیتی از نان شب هم واجبتر است؛ اما در آن سوی میدان و در میان برخی از تورکهای غافل، زبان مادری و تاریخ پرشکوه و غنی تورکان مورد غفلت قرار گرفته و کار به جایی رسیده است که برخی از ساتقینها و تورکان مزدور و بی هویت به دشمنانی به مراتب بدتر و شدیدتر از روسها، ارمنی ها و پان ایرانیستهای ضد تورک تبدیل شده اند.
علیرغم میل باطنی و به صراحت می نویسم، امروزه برخی از قهرمانان ورزشی، شخصیتهای علمی و فرهنگی، اصحاب دین و سیاست، روحانی، طلبه، مسئول و غیر مسئول، دانشگاهی و مکتب رفتههای ما تورکان، از لحاظ مسائل هویتی و درک زبان مادری و احترام به تاریخ و فرهنگ با عظمت خود با انسانهای عامی و اُمی و عادی هیچ تفاوتی ندارند! یعنی دارای بینش سیاسی و تفکر عمیق هویتی نیستند و با سطحی نگری خود در مقابل حملات و هجمات سنگین پان ایرانیستها کاملاً منفعلانه عمل می کنند.
امروزه بسیاری از تورکان جغرافیای موسم به ایران به استثای شهرهای تبریز، سولدوز(نقده) و تا حدودی اورمیه، مابقی شهرهای تورک نشین متأسفانه از یک سو دچار بیماری بیهویتی و از طرف دیگر مبتلا به مرض شیفتگی کاذب خودآریایی پنداری شده اند؛ جمله ی جاهلانه « پدر{ و مادرم} تُرک است ولی من خودم بچه تهرانم » دقیقا از همین مرض "خودآریایی پنداری" نشأت می گیرد. اینگونه اشخاص مصداق این عبارت معروف منطقی هستند که می گوید " آن کس که نداند و نداند که نداند، {همچون قلمی} تا ابدالدهر در جهل مرکب بماند که بماند."
سخن آخر این که: حقیقت تلخ است و تلختر از آن، گفتن حقیقت. ولی فاش می گویم وز گفته خود ناشادم نه دلشاد؛ واقعیت امروز ما تورکان جغرافیای موسوم به ایران این است که از یک نوع بی هویتی ایجاد شده، بی احترامی به زبان مادری، بیماری مانقورت، از خودبیگانگی، هویت جعلی تراشیده شده، از دست خودآریایی پنداران متوهم، از کاسههای داغتر از آش، از بیماری مزمن "پدرم ترک هست ولی من بچه تهرانم"، از دست ساتقین های مزدور و... بسی رنج می بریم دقیقا نقطه مقابل همان رنجی که فردوسی کشید تا تخم نژادپرستی و خودتحویل گیری مزمن را در زمینهای سنگلاخی تاریخ ایران بکارد.
و پدران ما چه خوب گفته اند: « آغاجی اؤز ایچیندن قورت یئیهر».
تاریخ
2024.11.04 / 13:23
|
نویسنده
احمد ایلانلی/قروه
|