صفحه نخست نویسنده |
پانایرانیستهای روشنفکرنما
دكترمهدي حميدي شيرازي در سال ۱۲۹۳ شمسي در شيراز بهدنيا آمد. حميدي تحصيلات مقدّماتي و متوسّطه را در شيراز به پايان برد و دورة ليسانس و دكترا را در تهران بهپايان رسانيد. دکتر حمیدی در سال ۱۳۲۸ به اخذ درجة دكترا از دانشگاه تهران نايل آمد و بعد از آن نيز در دانشكدة معقول و منقول به تدريس پرداخت. او در بيست و سوم تيرماه سال ۱۳۶۵ در تهران از دنيا رفت.
در اوايل سال ۱۳۳۰ مسابقهاي با عنوان «وطن» از سوي ميرمحمّد حجازي معاون نخست وزير و رئيس ادارة انتشارات و تبليغات در راديو برگزار ميگردد. دكتر حميدي شعر «در امواج سند» را بدين مناسبت سروده و ارسال ميدارد. شعر ارسالي او مقام نخست مسابقة وطن را حائز ميگردد. برگزاري مسابقهاي با محوريّت وطن جهت تقويت احساسات ميهندوستانه در ميان مردم و جوانان فی نفسه كار شايستهاي است. از سوي ديگر مضمون شعر «در امواج سند» نيز از احساسات وطندوستانه خالي نيست، لكن مشكل زماني آشكار ميشود كه با خواندن كلّ شعر، حقيقت ناخوشايندي چهره ميكند و نشان ميدهد كه حميدي از تأثيرات جريانات باستانگرايي آن دوران دور نبوده و اين شعر نيز بيش از آنكه بر آگاهي و تاريخداني متّكي باشد بر شور و هيجان و و الزامات اديبانه استوار ميباشد. برخي از بندهاي چهارپارة «در امواج سِند» بر اطّلاعاتي غلط اتّكا دارد. در اين باره چند اشتباه فاحش خودنمايي ميكند: نخست يكي دانستن ترك و مغول و ديگر انكار ترك بودن سلطان جلالالدّين و سهديگر ادّعاي بستن راه ترك و تازي به وسيلة پيشينيان در تاريخ ايران كه مغاير با مسلّمات زباني و تاريخي ميباشند.
حميدي در يكي از بندهاي اين چهارپاره كه در بارة دلنگرانيهاي سلطان جلالالدّين خوارزمشاه گفتگو ميكند؛ اينگونه ميسرايد:
اگر يك لحظه امشب دير جنبـد سپيده دم جهان در خون نشيند
به آتشهاي ترك و خون تازيك ز رود سند تـا جيحـون نشينـد
( كالبدهاي پولادين شعر، دكتر مهدي حميدي شيرازي، چاپ انتشارات گلشائي، چاپ اوّل ۱۳۶۳ ، ص ۳۴۰ )
با عنايت به اينكه «تازيك» معمولاً «غير ترك زبانان و بخصوص فارسي زبانان» را گويند؛ مقصود شاعر از اين مصراع آن است كه: «اگر جلالالدّين دير بجنبد با آتش حملات تركان، خون تازيكان از رود سند تا رود جيحون را فرا خواهد گرفت».
با اين توصيف به نظر ميرسد دكتر حميدي «مغول» و «ترك» را معادل هم دانسته است كه اين اعتقاد در خوشبينانهترين حالت يك سهو بزرگ است. تركي و مغولي يكي نيستند و مغولان و تركان نيز به تبع آن يكي نبودهاند و شاعر بر خلاف مسلّمات تاريخي و اينكه سلسلۀ خوارزمشاهيان و جلالالدّين يك سلسله و پادشاه ترك بودهاند؛ آنها را «تازيك» به حساب آورده و مغولان را ترك دانسته است و اين قطعاً يك اشتباه است، لكن عليرغم اين مسئله شاعر و استاد دانشگاهي كه تا سطح دكترا تدريس ميكرده؛ به خود زحمت نداده است تا اطّلاعات صحيح تاريخي را دستمايهي شعر خود سازد.
نه خود خوارزمشاه و نه سپاهيان او تاجيك نبودهاند. اين اشتباه اگر از سوي يك شاعر عامي و فاقد تحصيلات كلاسيك رخ ميداد قابل اغماض بود ولي از يك تحصيلكردة دانشگاهي آن هم در سطح دكترا قابل پذيرش نيست. فراموش نكنيم حميدي در سال ۱۳۲۸ از رسالة دكتري خود دفاع كرده بود و در موقع سرودت اين شعر استاد دانشگاه بوده و زمينة تحصيلات وي نيز ادبيات، دين و تاريخ بود.
یکی از انتقادهای مهم معاصران نسبت به حمیدی غرور و خودستایی فوقالعادۀ او است. صاحبنظران معاصر، حمیدی را به تعریف و تمجید افراطی از خود و غلو در شعرش متّهم می کنند. آنها معتقدند حمیدی انسان مغرور و خودخواهی است که حتّی در مورد معشوق خود هم بر خلاف دیگر شاعران، می خواهد معشوق را به دنبال خود بکشد و خود را در مقامی از غرور احساس می کند، که معشوق باید در برابرش به عجز و لابه بیفتد و عشق او را طلب کند.
برخی دیگر از منتقدان نیز در پی توجیه مراتب غرور و خودستایی حمیدی برآمده و با تذکار رواج این عادت در بین شاعران بزرگ فارسی گو، مفاخره را هنری متداول در میان شاعران قلمداد می کنند.
حمیدی در کنار غرور و مفاخره از گستاخی هم بهره دارد. او در قصیده ای تحت عنوان «مصاحبه و شوخی با نیما» بر نیما تاخته و شعر او را عجایب و غرایب محض و آن را نشانۀ حمق و وحشتانگیز و بی لفظ و معنا خوانده و شعرش را پیروی از اجنبیان دانسته است. او این اهانتها را علنی و در حضور جمع بر زبان می راند. حمیدی این شعر را در کنگرۀ نویسندگان ایران و شوروی در حضور خود نیما و دوستانش خواند و ملک الشّعرای بهار که ریاست کنگره را داشت، از ادامۀ قرائت آن شعر جلوگیری کرد. (نقد تحلیل و گزیدهای از آثار دکترمهدی حمیدی شیرازی، دکترمهدی علمداری، تهران، انتشارات رجاء، چاپ اوّل، ۱۳۸۲، ص ۳۰)
انتقادات تند حمیدی از شاعران نوگرا اعتراض آنها را در پی می آورد، تا ایشان نیز حمیدی را به مقلّد بودن، از این شاخه به آن شاخه پریدن و سست و بی مقدار شعر سرودن متّهم می کنند و او را به خاطر تتبّع از اشعار شاعران بزرگ گذشته «دکتر استقبالچی» بنامند. (همان، ص ۳۴ )
جولان حمیدی تنها در میدان شعر و ادب نبود و او با نگارش کتاب های «عروض حمیدی» و «فنون شعر و کالبدهای پولادین آن» قدم در راه علوم بلاغی نهاد. او با کتاب «شعر در عصر قاجار» نشانی از تأمّلات خود در شعر کلاسیک فارسی را بر جای نهاد. کتاب «بهشت سخن» را در موضوع گزیدۀ آثار و نقد اشعار و شرح احوال شعرای فارسی تا قرن ششم نگاشت.
با قطعۀ «زمزمۀ بهشت» از مجموعه شعرى کنستانتین دینالد و رمان «ماه و شش پنى» از سامرست موام دستی در ترجمه برد. و در کنار آن ترجمهها با کتاب «دریای گوهر» مجموعه ای از آثار برگزیدۀ شاعران و نویسندگان معاصر جهان ترتیب داد. با «عطار در آثار برگزیده» هم بخت خود را در معرّفی عطّار و ترتیب دادن برگزیده ای از آثار او آزمود.
این پایان کار نبود و او به شیوۀ استادان ناسیونال مسلک زمانۀ خود، با نگارش «شاهکارهای فردوسی» وفاداری خود به اندیشۀ ناسیونالیسم فارسیگرا را اعلام کرد و در کنار آن با تاختن به زبان ترکی و آذربایجان و شخصیّتهای معاصر آذربایجانی متاعی بر جهیزیۀ ترکی ستیزی در ایران افزود.
حمیدی و نگاه غیرواقعی و کمال گرایانۀ او به گذشتۀ ایران
يك مشكل مهم دكترحميدي گرفتاري او به بيماري عمومي باستانگرايان ايراني است. اين بيماري همان خيال بافي، لاف و گزاف گويي، اشتلم سرايي و تصوّرات جهانگيرانه و خودبرتربینانه در بارۀ گذشتۀ ایران است. معلوم نيست حمیدی در اين ادّعاهاي مطلقانگارانه و کمالگرایانۀ خود در بارۀ ایران، به كدام برهة تاريخي این فلات نظر دارد.
تاریخ ایران به مانند هر ملّت و سرزمین دیگری با فراز و فرودهای بسیاری همراه بوده، لیکن ناسیونالیست های ایرانی تصویری از این سرزمین و این تاریخ در برابر دیدگان مردم ترسیم می کنند، که در آن به جز عصر قاجاری، این کشور مالک حکومتهای ایرانی مقتدرـ با تعریف خاصی که این گروه از ایرانی بودن ارائه می دهند ـ با قلمروهایی وسیع و جامعهای متمدّن و پیشرفته بوده و قاجاریان با ضعف و بی تدبیری خود این تاریخ سرشار از اقتدار و شکوه را مخدوش ساخته بودند و تنها بعد از سقوط قاجار و روی کار آمدن حکومتی با تخمۀ ایرانی، شرایط برای تجدید شکوه و عظمت ایران هموار گشت.
البتّه حمیدی در موضوع اخیر بدپرهیزی کرده و با دیگر باستانگرایان و ناسیونالیستهای فارسی گرای ایرانی هم عقیده نیست و اشعار تندی علیه رضاشاه سروده و از او تصویر مردی دزد و غارتگر به خواننده ارائه کرده است.
دكترحميدي در شعري با عنوان «ايران چه ميگويد؟» بخشي از اين لاف و گزافهای مورد اشاره را درج كرده است. وي در بيتي از اين شعرش مدّعي ميشود، كه روزگاري در اثر وسعت کشور ایران، خورشيد در كشورش غروب نميكرده است:
داشتم ملكي كه مي پيمود خورشيدش بروزي
يعنـي از سوئيش پيدا مي شد و پنهان بسوئي
(سال های سیاه «مجموعۀ شعر»، دکترمهدی حمیدی، تهران، چاپخانۀ رنگین، نوبت چاپ ؟، تاریخ چاپ ؟، ص ۱۱۳)
او حدود قلمرو ايران و میدان حکومت اجداد عاریتی خود را از حلب تا كاشغر ميداند:
از حلب تا كاشغر بر خاتمم حرف نگينـي
آب و جاه سنجرم از بحر بيپاياب جوئــي (همان، ص ۱۱۳)
سلسلههاي ايراني بر كاشغر و حوالي آن حاكميّتي نداشتهاند. كاشغر سرزمين تركان بوده است و كتاب سترگ و شناسنامة زبان تركي؛ يعني، ديوان لغاتالتّرك را مردي از اهالي اين شهر به رشتة تحرير درآورده است. حلب اگر روزگاري زير قلمرو حكّام ايراني بوده، اين حكّام غير از شاهان پرشكوه تُرك كس ديگري نبودهاند. از این گذشته فخر کردن به آب و جاه سنجر، شاه پرشکوه سلجوقی نیز بی حرف و حدیث نیست. حمیدی و شرکا، آباء و اجداد خاصی را برای خود به رسمیّت می شناسند، اجدادی از جنس ایرانی و آریایی، که مردم و شاه تُرک تحت هیچ شرایطی در این تعریف جای نمی گیرند!
ادامه دارد...
تاریخ
2024.11.24 / 13:24
|
نویسنده
علی بابازاده ایگدیر
|