صفحه نخست نویسنده |
حبیب نگهبان متولد ۱۳۶۸روستای لَنجاوا از توابع خیوو، ساکن اردبیل و کارشناس ارشد جغرافیا با تخصص برنامهریزی محیطی از دانشگاه دولتی تبریز هست. وی علاوه بر سردبیری نشریه های توقیف شده "تانیش" دانشگاه تبریز و مدیر مسئول نشریه "ساوالان" دانشگاه محقق اردبیلی، نویسنده و فعال حقوق بشری و از فعالان شناخته شده حرکت ملی آذربایجان جنوبی میباشد و در رشته تخصصی خود مولف دو جلد کتاب علمی نیز است.
بخش فارسی Axar.az، یکی از سلسله مقالههای تخصصی و اجتماعی- سیاسی ایشان را برگزیده و به صورت دنبالهدار در چندین قسمت تقدیم میکند:
قسمت نخست - مقدمه + ناسیونالیسم چیست؟
ناسيوناليسم، يك ضرورت اجبارى (Compulsive necessity) براى تشكيل يك جامعهى سياسى معين است. ملت باوری مىتواند «پسگرا» يا «واپسگرا» و «سازنده» يا «مخرب» باشد. آن مىتواند عنصر اوليهى حركت يك جامعه به سوى جريان توسعه باشد يا توسعه را در جامعهاى از حركت بياندازد.
با ورود بهعصر جدید، کشورهای مختلف جهان، امواجی از ناسیونالیسیم و در کانون آن، ملتسازی را تجربه نمودند. متأثر از این رویداد، ایران نیز روند جدید نوسازی در ابعاد متعدد آن را در راستای استقرار ملت به مفهوم مدرن در عصر رضاشاه با مرجعیت دولت مرکزی آغاز نمود. به همین جهت به شکلی ناقص و سطحی و با توسل به عناصر اقتدارآمیز دولت مدرن، تلاشهایی در راستای تکوین فراگرد ملتسازی توسط رضاشاه آغاز گردید. اما روند ملتسازی مسیر خود را بدون توجه به زیرساختها و سازوکارهای حاکمیت دموکراتیک و از طریق سرکوب و ارعاب روشنفکران و نخبگان سیاسی و فرهنگی، تحمیل فرآیندهای یکسانسازی اجتماعی، نهادی و ایدئولوژیک و عدم بکارگیری سیاستهای متناسب با ارزشها و هویتجمعی شهروندان اعم از حوزههای آموزش، الگوهای زبانی مشترک و مبانی اعتقادی، پیمود (لطفی و همکاران). دولتهای چند ملیتی با ایجاد تضاد قومی به نفع گروه قومی غالب ریشه های ناسیونالیسم قومی را پایه گذاری می کنند و به جد در تلاش برای بد جلوه دادن آن برآمده و با اصطلاحات منفی مانند قبیله گرایی، تجزیه طلبی،منطقه گرایی سعی در محکوم ساختن آن دارند.
ناسیونالیسم دولتی به لحاظ ایدئولوژیکی حتی از به رسمیت شناحته شدن مشروعیت دموکراتیک و هرگونه در خواست ناسیونالیسم قومی امتناع می ورزد. اما آنچه در اين ميان مهم است، حضور دائمى ناسيوناليسم در حيات سياسى يك جامعه- آشكار يا پنهان و تأثير مستقيم آن بر روند حركتى جامعه است. اين «حضور دائمي» و «تأثير مستقيم» است كه در بسيارى موارد به نام «هويت ملي» شناخته مىشود. «هويت ملي»، تراوش روانى (Psrchologic) يك احساس عقلايى در قالبى «سياسي» است. سياستهاى هويت درست در نقطه مقابل سياستهاى «تعلق» قرار دارند. ناسيوناليسم، رجوع به نيازهاى داخلى و معين يك جامعه و در واقع، پاسخ به آن به عنوان يك «نياز روانشناختي» است و در اين ميان، هويت، عامل گردهم آوردن مردم و اشخاص در قالب يك جامعه است.
مطلب حاضر در پی بیان تاثیرات عمیق ناسیونالیسم دولتی فارسی بر شکافهای قومیتی و تبدیل فرصت تنوع قومی به چالش و درگیریهای بین قومی در ایران که خود را در فرمت ناسیونالیسم توده ای بعنوان نتیجه مستقیم ناسیونالیسم دولتی نشان می دهد است. دولتهای پهلوی و بعد از آن جمهوری اسلامی، با منش تحقیرآمیز و گرایش های خشن همگن سازی قومی موجب نارضایتی غیرفارس ها در ایران شده اند و در نتیجه ی این سیاستگذاری ها، ساخت جامعه ی مدنی و انسجام ملی روندی معکوس به خود گرفته و هر روز تضادها و شکاف های قومیتی در ایران بیشتر و بیشتر می شود.
ناسیونالیسم چیست؟
ناسیونالیسم یا ملت باوری نوعی آگاهی جمعی است. یعنی آگاهی به تعلق به ملت. این آگاهی را «آگاهی ملی» میخوانند. آگاهی ملی اغلب پدیدآورنده ی حس وفاداری و شور و دلبستگی افراد به عناصر تشکیل دهنده ی ملت (نژاد، زبان، سنتها و عادتها، ارزشهای اجتماعی و اخلاقی و بطور کلی فرهنگ) و گاه موجب بزرگداشت مبالغه آمیز از آنها و اعتقاد به برتری این مظاهر بر مظاهر ملی دیگر ملتها می شود. از آنجا که هر ملت دارای سرزمین خاص است، وفاداری به خاک و فاداکاری برای پاسداری از آن و بزرگداشت آن از پایه های ملت باوری است.
ناسیونالیسم ایدئولوژی است که « دولت ملی» را عالی ترین شکل سازمان سیاسی می داند، و مبارزههای ملت باورانه(ناسیونالیستی) بر ضد چیره گی یا تاخت و تاز بیگانه برای به وجود آوردن یا پاسداری از چنین دولتی است. ناسیونالیسم، بعنوان آگاهی گروهی، حس همبستگی و یگانگی پدید می آورد که در اشتراک در عواملی مانند زبان، ارزشهای اخلاقی، دین، ادبیات، سنتهای تاریخی، تاریخ، نمادها و تجربههای مشترک سرچشمه میگیرد.
ناسیونالیسم همچنین احساس مسئولیت در برابر سرنوشت ملی و وفاداری به ملت را در بردارد که در دیگر وفاداریها (مانند وفاداری به خانواده) مقدم است، و این وفاداری فداکاری نیز می طلبد. بنابراین، خیانت به دولت«ملی» خیانت به ملت شمرده می شود.
ناسیونالیسم فرد را در برابر خواستههای ملی (مانند پاسداری از استقلال ملی یا مبارزه برای بدست آوردن آن) یا کوشش برای رفاه، سریلندی و پیشرفت ملت مسئول می شمارد. و هر فرد، در عین حال از راه هویت ملی خود از غرور کردهها و افتخارهای ملی و پیشینه تاریخی و فرهنگی ملت خود برخوردار است (آشوری ص۳۱۹).
واقعیت این است که حتی تاریخچه موجود در خصوص ناسیونالیسم نیز به احتمال زیاد بر اساس نوع دیسپلین علمی طبقه بندی شده که در چهارچوب آن مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. از این رو در قرن معاصر یک روانشناس ناسیونالیسم را بعنوان« اطلاعاتی مشروط از یک مرجع صلاحیتدار» به حساب خواهد آورد. کارلتون هیز تاریخدان معتقد است که: ناسیونالیسم مولفهای ذهنی است که در آن وفاداری به آرمان یا واقعیت یک دولت ملی بالاتر از تمامی وفاداریهای دیگر محسوب شده و نیز بالیدن به یک ملیت و باور به مزیت ذاتی آن، از بخشهای اساسی ایدئولوژی فوق بحساب می آید.
هانس کوهن ناسیونالیسم را اینگونه تعریف میکند: "ناسیونالیسم حالتی ذهنی است که در آن حد اعلای وفاداری نسبت به ملت-دولت احساس می شود".
اغلب کشورهای جهان سوم مصداقی از این تعاریف تلقی نمی شوند، چرا که در اینجا ناسیونالیسم مستقیما از قلمروی اجتماعی و در تضاد با ساختار قدرت دولتی بر خواسته است. چیزی که به وسیله طبقه حاکم بیگانه غصب شده است. طوریکه در آن ناسیونالیسم دقیقا مقابل ساختارهای قدرت دولت موجود قرار گرفته است. در حقیقت برآمدن ناسیونالیسم در جهان سوم که در علم نوین جامعهشناسی به ناسیونالیسم قومی نیز معروف است، حاکی از ظهور آگاهانه کل اقشار اجتماعی هست که به مثابه کنشگران مستقل در یک پروسه خواهان حق تعیین سرنوشت خود می باشند. در این حالت فعالیت سیاسی نه در درون قلمروی سیاسی دولتمدارانه، بلکه در جامعهی مدنی در حال عصیان علیه وضع موجود تعریف میشود و در طول دوران استعمار، دولت هیچ نقشی در بنا و ساختار ناسیونالیسم قومی بطور مستقیم نخواهد داشت(داوا نوربو/ ص۵۶).
هرچند که ناسیونالیسم دولتی از پذیرش و مشروعیت دموکراتیک ناسیونالیسم قومی به جد پرهیز می کند ولی بطور غیرمستقیم، خواهان کنترل و شکلدهی به نحو دلخواه بدان در خواهد آمد. از جملهی این دخالتهای غیرمستقیم دولتهای ناسیونالیستی در جریانات ملی گرایی قومی، تضعیف جامعهی مدنی و کالبد فرهنگی آن قوم، ایجاد حفرههای امنیتی و جریانات موازی وابسته به دستگاههای حکومتی، انحراف جریان از طریق نیروهای گمارده و لوث کردن اتفاقات و جریاناتی که به نفع آن ملی گرایی باشد، برخوردهای قهرآمیزمثل (شکنجه، بازداشت، ترور و محروم کردن از حقوق شهروندی و اولیه) و در نهایت شکلدهی رادیکالیستیـرمانتیستی به هر نوع فعالیت ناسیونالیستی قومی از طریق لمپن پروری و مریدسازیها می توان اشاره نمود. بطور کلی نمیتوان تصور کرد که گذر از جامعه کهن به جامعه معاصر فقط طی یک مرحله و بصورت ناگهانی انجام گیرد. اصل ناسیونالیزم مستلزم انطباق مرزهای واحد سیاسی و واحد قومی بر یکدیگر است(گلنر/ص۴۸).
بخش مهمی از پیش زمینه نگرش ناسیونالیستی به جهان و وجود یک دولت متمرکز است. به زبان ساده تر، هیچ بیگانه ای نباید بر ما حکومت کند. ناسیونالیسم بطور مشخص در صدد حذف خارجیان از سمتهای کلیدی در دولت است. نوعی حس که زیستن با کسانیکه فرهنگ متفاوت دارند بیزار شد.
ناسیونالیسم در آنصورت که خود را بدیهی می شمارد و معتقدان به آن تصور نمی کنند که این یک نظریه است که بدان باور دارند یک امری کاذب و خطرناک تلقی می شود. در این حالت ناسیونالیستها آن را امری بدیهی تلقی می کنند و به هیچ عنوان آن را مورد مناقشه نمی پندارند، بنابراین حک و اصلاح در آن امری تقریبا محال است.
گریک کلهون یک دفاعیه پرشور از ناسیونالیزم را در کتاب «ملتها مهماند» می کند و معتقد است جهانباوری یک خیالی خام است و شکلگیری یک دولت- شهر جهانی و دموکراتیک آرمانی، دلفریبی بیش نیست. به باور کلهون انترناسیونالیسم با تمام زرادخانه مالی و وعدههای آرمان شهر گونهاش نه فقط به تضعیف ملی گرایی نیانجامید که حس تعلق به دولت ـ ملت و اهمیت برخورداری از حقوق مسلم در درون این ساختار را بیشتر کرده است.
سیاستهای شوونیستی سبب ناامیدی گروههای قومی غیرمسلط و به تبع آن بیشترین آسیبها به کشور باعث شده و عناصر غالب ناسیونالیسم قومی را به سمت فعالیتهای تروریستی سوق می دهد. همانگونه که در پنجاب، سریلانکا، کردستان و ایرلند شمالی شاهد بوده ایم. آنچه که بعنوان ناسیونالیسم قومی در ایران خوانده می شود نیز خود ابزار مقابله با طردهای دولتساخته از جمله ایستادگی در برابر گفتمان تمامیتخواه فرهنگی، تک ساحتی و مرکزگرایانه است که توانسته است بخش بزرگی از ملتهای پیرامونی و فرودست را بر علیه دولت مرکزی بسیج کند.
از منظر ناسیونالیستهای قومی، دستگاه نیرومند دولت بوسیلهی گروه قومی غالب تحت سلطه در آمده است. گروههای اقلیت در پی نیل به هدف نهایی جنبش ناسیونالیستی یعنی استقلال هستند که سه عامل مهم بر ضد این عمل است:
۱- قدرت دولت تحت کنترل گروه قومی غالب که دارای ابزار سلطه و سرکوب است
۲- ناسیونالیسم قومی به علت دارا بودن پتانسیل درگیری های قومی و ایجاد جنگ داخلی بسیار ریسک پذیر برای عموم است.
۳- جامعه بین الملل هم به دلیل یک رشته منافع، حامی تفکر تمامیت خواهی و حفظ تمامیت ارضی است.
بعنوان مثال: دولتهای بریتانیا و کانادا به حکومت هند اطمینان میدهد که آنها از هر گونه فعالیتهای سیاسی«سیکها» ممانعت بعمل خواهند آورد. آسیا و آفریقا در مرحلۀ تاریخی عقبتری نسبت به غرب قرار دارد و هنوز به دولت ـ ملت نیازمند است؛ اما جهان غرب از آن مرحله عبور کرده و به عصر جدیدی وارد شده است، عصری که خود را درقالب اتحادیۀ اروپا و کاهش استقلال دولتهای ملی در پیکرۀ واحدی بهنام اتحادیۀ اروپا نشان داده است.
تمامیتخواهی ملتگرایی بر این باور است که ملتگرایی هم ابزار مقابله با طردهای دولتساخته، ازجمله ایستادگی دربرابر گفتمان تمامیتخواه فرهنگی، تکساحتی، را دراختیار میگذارد و هم راه آشتی ملت و دولت را از طریق یادآوری اشتراکات فرهنگی و دموکراسی فراهم میآورد. البته این بدین معنا نیست که الزاما هر نوع ملی گرایی منجر به دموکراسی می شود که در ادامه در مورد انواع ملیگرایی و نوع آنها و تاثیر آنها در روند شکل گیری دموکراسی یا دیکتاتوری و فاشیزم صحبت خواهد شد. ويژهگى بنيادين ناسيوناليسم، وجود آن به عنوان انگيزهى اوليهاى است كه در پروسهى طبيعى حركت جوامع به سوى مدنيت و توسعه شكل مىيابد. متأخرين حتى پا را فراتر از اين گذاشته و ناسيوناليسم را نتيجهى طبيعى توسعه در جوامع مىدانند.
در اين ميان، هويت به عنوان زيربناى آگاهى ملى نيز حدود سياسى يك قلمرو را به صورت طبيعى نشانه گذارى مىكند. بدين ترتيب، مىتوان گفت ملتباورى و مليت، يك ويژگى بنيادى در ميان يكايك افراد در يك قالب جمعى است(خوشحالی). از ميان مطالعاتي كه مليگرايي ايراني را مورد بررسي قرار دادهاند، همچنان اثر كاتم به سال ۱۳۷۱، يك اثر برجسته است. در همه جنبشهاي اجتماعي ايران، مليگرايي بخش جداييناپذير آنها بوده است. ولي در هر يك از آنها، يكي از انواع (و گرايشات) مليگرايي وجه غالب را داشته است (كاتم، ۱۳۷۱). مليگرايي محافظهكار (يا مليگرايي فارسگراي) كه با هژموني و سيادت اقوام فارسيزبان پيگرفته ميشد، زمينه واكنش اقوام ديگر خصوصاً اقوام مرزنشين را فراهم كرد (اتابکی، ۱۳۸۱). تا جايي كه پس از سقوط رضاشاه، شاهد رشد نوعِ «مليگرايي قومي» در جنبشهاي آذربايجان و كردستان بوديم.
ادامه دارد...
تاریخ
2024.12.23 / 17:57
|
نویسنده
حبیب نگهبان
|