صفحه نخست نویسنده |
استاد علی بابازاده ایگدیر، از نویسندگان و فعالان دردآشنای آذربایجان جنوبی هست که، در راستای شناساندن چهرهی مرموز تفکر موسوم به پان ایرانیسم و شوونیسم فارسی به قشر جوان و جامعه تورکان ایران زحمات زیادی کشیده است.
بخش فارسی سایت Axar.az به پاس خدمات این استاد گرانمایه، سلسله مقالات اینترنتی ایشان را درج و تقدیم میکند.
قسمت دهم:
۸ ـ شعوبی گری در قرن چهاردهم
آغاز قرن چهاردهم نیز با استمرار حیات سلسلۀ قاجار همراه بود و از سوی دیگر تکاپوهایی در جهت الزام حکومت به انجام پاره ای اصلاحات سیاسی و اجتماعی آغاز گشته بود، که ظاهراً در نقطۀ اوج خود در سال ۱۳۲۴ قمری به صدور فرمان مشروطیّت ختم شد و ظواهر امر حکایت از به بار نشستن تلاش های روشنفکران و آن بخش از مردمی بود که ایجاد تغییر و اصلاحات اجتماعی برای ایشان موضوعیّت داشته است.
با این وجود مردم ایران بهرۀ چندانی از استقرار مشروطیّت نبردند. قرار هم نبود اتّفاق خاصّی رخ دهد. دری به تخته ای خورده بود و انگلیس و دلباختگان او در ایران از این رویداد به شکل مطلوبی در جهت حصول خواسته های خود بهره بردند. مشروطیّت یک فرصت مناسب برای گروه های آمادۀ شکار بود. گروه هایی که مترصّد فرصت برای پیش بردن فرنگی مآبی و لیبرالیزاسیون، در کنار آماده ساختن شرایط مناسب تر و فضای کافی تر برای تنفّس اندیشه های شووینیستی بودند از این اتّفاق به قدر کافی بهره بردند.
این اهداف با خواسته های انگلیس هم تعارضی نداشت، حتّی بالاتر از آن با خواسته های اضافی تر این دولت هفت خط در جهت ساقط کردن حکومت ترک قاجار هم سازگار بود. حکومت ترکی که اگر ضعیف بود و امتیاز هم می داد، لااقل اندیشۀ مبارزه جویانۀ خود را حفظ کرده بود، ناراضی بود و به راحتی با توقّعات استعماری کنار نمی آمد.
ربع اوّل قرن چهاردهم قمری میدان کشاکش پیروان ناسیونالیسم و شووینیسم بنیادگذاری شده در قرن قبل بود و آرای این بنیان گذاران نوشعوبی گری و شووینیسم مدرن ریشه در گذشته و سیراب شده با فرنگی مآبی و چاشنی های تقویتی شبه محققان غربی به دستیاری شاگردان و جانشینان خلف ایشان بعد از مشروطه پرورده شد و به برنامه و سیاست رسمی حکومت ایران تبدیل گردید.
در نیمۀ قرن چهاردهم هجری قمری (سال ۱۳۴۴ قمری) اتّفاق دیگری رخ داد و سلسلۀ قاجار در پی تمهید مقدّمات طولانی انگلیس و مأموران ایرانی آن کشور منقرض شد و جای خود را به یک سلسلۀ طیّب و طاهر فارسی داد! سلسله ای که آمدنش برای گروه ناسیونالیست ها و نوشعوبی های ایرانی جایگاهی فراتر از حکایت «خانی آمد و خانی رفت.» داشت.
روی کار آمدن خاندان پهلوی برای ایشان معنای ترکیدن یک بغض و گشوده گشتن یک عقدۀ تاریخی بود که بیش از هزار سال گلوی ایشان را می فشرد. یک قوم مزاحم به نام ترک در دورۀ اسلامی خواسته های شعوبیان را ناکام گذارده بود.
از نظر شعوبیان در قرون نخست اسلامی شاید اگر همه چیز در روال عادی خود پیش می رفت؛ شعوبیّه به آرزوی دیرین خود می رسید و حکومت مستقل خود را تأسیس می کرد. لیکن ورود یک عنصر مزاحم همه چیز را به هم ریخت: ترکان! اینان از وقتی که وارد سپاه عبّاسیان شدند؛ زنگ خطر برای شعوبیّه به صدا درآمد و احساس خطر برای آنان آغاز شد.
اینک به مدد زمین و زمان و در یک اتّفاق تاریخی به ناگاه فرجی حاصل گشته بود. آن قوم مزاحم بعد از نردیک چهارده قرن میدان داری قدری خسته بود، سرش را برای چرتکی بر زمین گذارده بود و وقتی بیدار شد بسان اصحاب کهف زمین و زمان را دیگرگونه یافت. سرزمینی که هزار و اندی سال بر سرانگشتان تدبیر و سیاست و شمشیرش چرخیده بود، اینک برایش سرسنگینی می کرد.
اندیشه های آخوندزاده، ملکم خان، آقاخان و دیگر پیشتازان ملّی گرایی افراطی فارسی به مدد تابعینی از قبیل: سیّدحسن تقی زاده، حسین کاظم زاده (ایرانشهر)، محمّدخان قزوینی، محمّدعلی فروغی، عارف قزوینی، میرزادۀ عشقی، ملک الشّعرای بهار، صادق رضازاده شفق، رشید یاسمی، مشفق کاظمی، سیّداحمد کسروی، محمّدعلی جمال زاده، عبّاس اقبال آشتیانی و ... تبیین و تئوریزه شد.
خود اینان هم تابعین و دنباله هایی چون: محمود افشار یزدی، محمّد مقدّم، پرویز ناتل خانلری، یحیی ماهیارنوّابی، ذبیح الله بهروز، ذبیح الله صفا، عبدالحسین زرین کوب، ابراهیم پورداود، منوچهر مرتضوی، صادق هدایت، عبدالعلی کارنگ، محمّدرضا شعار، سعید نفیسی، مجتبی مینوی، ایرج افشار و جمعی دیگر را داشتند که چراغ شووینیسم برافروخته شده از جانب نسل های اوّل و دوم را فروزان نگه داشتند و شووینیسم فارسی گرا و ترکی ستیز ایران را تا عمق اندیشه و جان مردم و تحصیل کردگان ایرانی رسوخ دادند.
اندیشه شعوبی بازسازی شده در اواخر قاجار و دوران پهلوی یا به عبارت امروزی تر آن ناسیونالیسم فارسی گرا و ترکی ستیز به قدری در اعماق روح و فکر روشنفکران، نویسندگان، شاعران، استادان دانشگاه، صاحب نظران ایرانی و دارندگان مناصب و مسندها نفوذ کرده بود، که انقلاب سال ۱۳۵۷ و دگرگونی کلّی در نظام سیاسی و اجتماعی ایران هم، کوچک ترین رخنه ای در ارکان آن ایجاد نکرد.
در این دوران علاوه بر عقبه های فکری بازمانده از عصر پهلوی که در داخل و خارج از ایران تنور اندیشۀ مذکور را گرم نگه داشتند، نسل جدیدی از پیروان این مفکوره ظهور کردند که شتابان تر و پرحرارت تر از نسل های پیشین در وادی ناسیونالیسم فارسی گرا و ترکی ستیز ایران گام برمی داشتند.
در دوران جدید یک توفیق اضافی نیز نصیب معتقدان شووینیسم فارسی گشت و اندیشۀ فارسی گرایی و ترکی ستیزی که پیشتر؛ به میزان زیادی یک مقولۀ روشنفکری و اسباب اهل سیاست بود، به مدد گسترش آموزش، اعمّ از آموزش مدرسه ای و دانشگاهی و نیز توسعۀ امکانات تبادل اطّلاعات؛ از لای کتب و نشریّات، کلاس های درس و پستوهای سیاست، پا فراتر گذاشت و در میان مردم نیز توسعه پیدا کرد و راه را برای دوگانگی یا چند گانگی در جامعۀ ایران هموار ساخت.
به تعبیر «تایماز اورمولو» فعالیت اتاق های فکر شعوبیه در زمانی طولانی منجر به ایجاد تفکّر پان فارسی و ایران پرستی مفرطی شده است که بسیار وحشی، بی ترحم و صد البتّه بسیار ریشه دار می باشد؛ به طوری که ده ها و صدها فدایی از بین خود ملّت تورک و آن هم از قشر تحصیل کرده برای خود پیدا کرده که در پوشش تفکّرات، احزاب و تشکل های مختلف سیاسی و غیرسیاسی، دولتی و غیردولتی هویّت مردمان غیرفارس را در ایران نشانه گرفته و در حال نابودی کامل فرهنگی ملل غیرفارس در ایران می باشند. آسيب شناسي تاريخي و آسيميلاسيون ملّت هاي غيرفارس بدون شناخت كامل از شعوبيّه غيرممكن مي باشد.
ادامه دارد...
تاریخ
2024.09.15 / 18:12
|
نویسنده
Əli Babazadə
|