صفحه نخست نویسنده |
استاد علی بابازاده ایگدیر، از نویسندگان و فعالان دردآشنای آذربایجان جنوبی هست که، در راستای شناساندن چهرهی مرموز تفکر موسوم به پان ایرانیسم و شوونیسم فارسی به قشر جوان و جامعه تورکان ایران زحمات زیادی کشیده است.
بخش فارسی سایت Axar.az به پاس خدمات این استاد گرانمایه، سلسله مقالات اینترنتی ایشان را درج و تقدیم میکند.
قسمت قبلی
قسمت: چهارم
جلال آل احمد و موقعیّت زبان ترکی در ایران ۴
آل احمد بعد از این، برای تشریح و ایضاح زمینه ی بحث؛ با نگاهی سریع، وقایع سیصد سالۀ اخیر ایران را از نظر گذرانده و سخن را به جانب پیدایی زبان ترکی در ایران کشانده؛ می نویسد:
« نمی دانم که دقیقاً از چه تاریخی زبان ترکی در آذربایجان رایج شده است، گرچه طرح این سؤال نیز غلط است؛ چراکه هیچ مجموعۀ بزرگ انسانی یک شبه زبان خود را عوض نکرده اند، یا مذهب خود را، یا آداب خود را، امّا می دانیم که هر مجموعۀ بزرگ بشری در اثر مراوده با دیگر مجموعه ها؛ بده بستان های مادی و معنوی فراوان می کند. یکی از آنها زبان و آذربایجان که نه تنها معبر، بلکه حتّی اردونشین قبایل بسیاری از ترکان بوده است ـ از سلجوقی بگیر تا هلاکو و دست آخر ترکان آق قویونلو و قره قویونلو که سلف بی واسطۀ صفوی هستند ـ به مرور زمان تاتی آذری خود را که به احتمال قریب به یقین بازماندۀ زبان مادها بوده است از دست داد و ترکی را پذیرفت. » (در خدمت و خیانت روشنفکران، صص ۳۰۶ ـ ۳۰۵)
این بخش از نوشته های آل احمد حکایت از آن دارد که وی همان سیر تاریخی اختراعی روشنفکران سلف در بارۀ حضور زبان ترکی در ایران و آذربایجان را پذیرفته و اعتقادی به احتمال قدیم بودن زبان ترکی در ایران و آذربایجان ندارد. به خاطر شهرت و پذیرفته بودن این نظریه در زمان حیات آل احمد می توانیم در این باره سهل گیری پیشه کرده و از این خبط نویسنده درگذریم، لکن منتسب کردن آذری اختراعی به مادی از طرف نویسندۀ ریزبین و نکته سنجی چون آل احمد بسیار بعید بوده است. جدا از شکل ترکیبی و اتحادیه بودن حکومت ماد؛ زبان موسوم به مادی با مشکل اندک بودن آثار برجای مانده و ناشناخته بودن دست به گریبان است و رساندن اصل و نسب هر زبان زندۀ امروزی در فلات ایران به ماد تنها در حد یک نظریۀ قابل بررسی اعتبار دارد.
آل احمد در توضیح دگرگشت زبانی آذربایجان از آذری به ترکی می نویسد:
« نکتۀ اوّل حاصل از این واقعیّت تاریخی اینکه، اگر حتّی زبان عربی با وجود پشتوانۀ مبنای ایمانی مقتدری همچو اسلام نتوانست خود را جانشین فارسی کند، شاید به این دلیل بود که ساخلوهای عرب اندک شماره بودند و پس از گذر صد سال در دریای وسیع اهالی حل شدند و اگر ترکی بی پشتوانۀ هیچ مبنای ایمانی محتملی شاید در طول دویست سیصد سال جانشین زبان محلّی شد؛ می توان گفت که یکی به علّت کثرت اردوی ترکان و تداوم هجوم ایشان بود و دیگر به علت اینکه در زبان محلّی (تاتی آذری) نه ادبیّاتی وجود داشت و نه شعری و نه سنّت فرهنگی جا افتاده ای همچو ادبیّات و فرهنگ فارسی. گذشته از اینکه از نظر اقلیمی آذربایجان به نواحی شرقی ترکیۀ فعلی بیشتر شباهت دارد، تا به گیلان و مازندران یا به کردستان یا به عراق و فارس و می توان گفت که آنچه از نظر تاریخ و فرهنگ و زبان بر ترکیۀ فعلی رفته است؛ ناچار شامل حال آذربایجان نیز می شده.» (در خدمت و خیانت روشنفکران، ص ۳۰۶)
این بخش نیز بر تبعیّت آل احمد از آرای روشنفکران حکومتی و نژادگرای ایرانی معاصر در بارۀ مکانیسم تغییر زبان آذربایجان از مثلاً آذری به ترکی صحّه می گذارد. آل احمد خود منتقد رویه و سیاست حکومت و روشنفکران فارسی گرای ایرانی در ضدیّت با زبان ترکی است، لیکن ابزار و نگاه تاریخی او در بارۀ مسائل زبانی آذربایجان بر همان آرا و نوشته های متناقض و مشکل دار روشنفکران ناسیونالیست و ترکی ستیز ایران استوار می باشد و وجه اختلافش با گروه مورد اشاره به پایان کار مربوط می گردد؛ یعنی، او در موضوع زبان آذربایجان امر واقع شده را به عنوان یک حقیقت موجود و عینی می پذیرد و به مانند دیگر روشنفکران موافقتی با محو زبان ترکی در ایران ندارد.
دخیل بودن کثرت اردوی ترکان، تداوم هجوم ایشان و نبود کتابت و ادبیّات در زبان موهوم آذری به عنوان عوامل تغییر زبان در آذربایجان مسائلی هستند که به کرّات از طرف ترکی ستیزان ایران مورد اشارت قرار گرفته اند و آل احمد نیز به تکرار آنها پرداخته و هیچ از خود نپرسیده این کثرت اردو و تداوم هجوم در تهران هم بوده و ری و تهران پایتخت سلجوقیان و قاجاریان بوده است؛ در اصفهان هم بوده و این شهر مدّتی دراز پایتخت صفویان بوده، در مشهد و خراسان هم وجود داشته و مشهد پایتخت افشاریان بوده است. افزون بر اینها کمتر شهری تاریخی و نام آشنایی در ایران وجود دارد، که سایۀ سکونت و حکومت ترکان را بر سر خود ندیده باشد. قزوین، یزد، کرمان و شیراز مثال هایی خوبی در این باره هستند، لیکن هیچ کدام از این استقرارها به تغییر زبان عمده و یکدست ترکی شدن زبان در آنها ختم نشده و تنها آذربایجان مالک زبان ترکی آن هم به شکل یکنواخت و یکدست شده است و این نمیتواند معنایی جز مسبوق به سابقه بودن ترکی در این دیار داشته باشد.
آل احمد در بیان تأثیر متقابل ترکی و تشیّع در گسترش این دو پدیده در آذربایجان و ایران هم عقیده دارد:
« آذربایجان منشأ و مولد صفوی ها بوده است و ناچار باید تشیّع اوّل در آنجا یکدست شیوع یافته باشد و سپس به سراسر مملکت کشیده باشد، که در هر گوشه اش حوزه های تشیّع سابقه های تاریخی داشته و سؤال می کنم، که آیا زبان ترکی در آذربایجان خود محملی نبوده است برای شیوع سریع تشیّع در آن ولایت؟ اگر توجّه کنیم که اغلب کردها هنوز هم به تشیّع نگرویده اند و نیز اگر توجّه کنیم، که از صفوی تا قاجار عدّۀ کثیری از اطرافیان دربارها ترک بودند، که به قزوین و سپس به اصفهان و سپس به تهران نقل مکان کردند، شاید دلیلی در دست داشته باشیم برای تأیید این حدس که اختلاف فارسی و ترکی اوّلین اثر خود را به نفع استقرار تشیّع در آذربایجان و سپس در سراسر مملکت کرده است.» (در خدمت و خیانت روشنفکران، صص ۳۰۷ ـ ۳۰۶ )
با وجود رواج مذهب تسنّن در میان بخش هایی از جمعیّت ترک آذربایجان، در مجموع نمی توان نتیجه گیری آل احمد در باب تأثیرات مثبت زبان ترکی در گسترش تشیّع در ایران را رد کرد. جمعیّت ترک در ایران قرون ماقبل صفوی و دوران صفوی از لحاظ شمار و حاکمیّت سیاسی و نظامی، دارای موقعیّتی ممتاز بوده و طبعاً پشتیبانی شدن تشیّع از جانب امرای تیموری و صفوی زمینۀ اجتماعی لازم را برای گسترش این مذهب در ایران فراهم آورده است.
ادامه دارد...
تاریخ
2024.09.30 / 18:25
|
نویسنده
Axar.az
|