استاد علی بابازاده ایگدیر، از نویسندگان و فعالان دردآشنای آذربایجان جنوبی هست که، در راستای شناساندن چهرهی مرموز تفکر موسوم به پان ایرانیسم و شوونیسم فارسی به قشر جوان و جامعه تورکان ایران زحمات زیادی کشیده است.
بخش فارسی سایت Axar.az به پاس خدمات این استاد گرانمایه، سلسله مقالات اینترنتی ایشان را درج و تقدیم میکند.
قسمت قبلی
از نظر آل احمد نهضت ملیگرایی و باستانگرایی و دیگر رویکردهای منضم به آنها، از نوع ترکستیزی و عربستیزی و زرتشتیبازی اموری ساختگی و تبعیّت از درسهایی است که منشأ خارجی دارند. او پارسیان هند و مستشرقین را سرمنشأهای ملّیگرایی و باستانگرایی در عصر پهلوی دانسته و عقیده دارد:
«حضرت پورداود یکی از پیشقراولان نهضتی است، که در دورۀ بیست سالۀ پیش از شهریور بیست ـ به کمک پارسیان هند از طرفی و جمع مستشرقان از طرف دیگر به راه افتاده بود، تا به عنوان پشتوانۀ حکومت خودکامۀ وقت؛ چیزی به عنوان ما به ازای روشنفکری بسازد و با آن در و دیوار را زینت کند.» (کارنامۀ سه ساله، ص ۱۳۹)
شجاعت و صراحت از ویژگیهای مهم زندگی و سبک نویسندگی آل احمد است. او با تکیه بر این صفات به راحتی میتوانست پشم روشنفکران نامدار حکومتی وقت را بزند. پورداود را از پیشقراول نهضتی مجعول و مصنوع معرّفی کند. یارشاطر را دلقک و بارقاطر بنامد. جمالزاده و نویسندگان همقطار او سازندگان جهنم پهلوی معرّفی کند. به ناتل خانلری به خاطر همپیالگی با دستگاه سرکوفت بزند و... او هدف از پهن کردن بساط ناسیونالیسم افراطی در ایران را ساختن جانشینی برای مباحث روشنفکری عصر مشروطه میداند:
«این نهضت مصنوعی که در اصل چیزی بود قابل قیاس با کسرویگری و بهاییگری؛ می خواست جای خالی روشنفکری را پرکند که در صدر مشروطه سر و کله اش پیدا شدهبود و حکومت را به وحشت افکندهبود. این بود که در دورۀ پیش از شهریور بیست دمش را قیچی کردند و ریش و قیچی را سپردند به دست این نهضت نمایی ها که هدف اصلیشان همگی این بود که بگویند حملۀ اعراب؛ یعنی، ظهور اسلام در ایران، نکبت بار بود و ما هر چه داریم از پیش از اسلام داریم.» (همان، ص ۱۴۰)
مکتب ناسیونالیسم افراطی برپا شده در عصر پهلوی هدفی چند سویه را تعقیب میکند. از یک طرف ضد ترک است و حالا به یمن کله پا کردن قاجار اوضاع را برای انتقام تاریخی از ترک مساعد میبیند. از یک طرف ضدّ عرب بوده و در پی باز کردن عقدههای تلنبار شده در طی قرون در سایۀ حاکمیّت سیاسی، دینی و زبانی عرب است. از سویی هم به لطف طبع مساعد و تلقین و تکرارهای معلّمین موبور چشم آبی، ضد اسلام است و به دنبال راهی جهت عقدهگشایی علیه اسلام و این هر سه چارهای جز پناه بردن به دوران قبل از اسلام و بزک کردن آن دوران باقی نمیگذارد، چرا که در این سوی بعثت، جز اسلام و عرب و ترک و محو بودن و انفعال قوم استعاری خود چیز دیگری نمیبیند.
از نظر آل احمد هدف اصلی نهضت مجعول ناسیونالیسم فارسیگرا و باستانگرای دوران معاصر ایران ایجاد اختلال در شعور و حافظۀ تاریخی مردم ایران است: «غرض اصلی این نهضت های ساختگی را همین جا خلاصه میکنم، که می خواستند برای ایجاد اختلال در شعور تاریخی یک ملّت، تاریخ بلافصل آن دوره را؛ یعنی، دورۀ قاجار را، ندیده بگیرند و شب کودتا را یکسره بچسبانند به دمب کوروش و اردشیر و انگار نه انگار که در این میانه هزار و سیصد سال فاصله است.» (کارنامه سه ساله، ص ۱۰۴)
نویسنده همین ایجاد اختلال در شعور تاریخی ملّت ایران را مقدّمه و پیشنیاز هدف دیگری میداند. از نظر او پناه بردن به عصر بیاصل و میانتهی باستان راهی برای آماده کردن اذهان برای پذیرش غربزدگی بودهاست: « فقط از این راه و با لق کردن زمینۀ فرهنگی ـ مذهبی مرد معاصر میشد زمینه را برای هجوم غرب زدگی آماده ساخت.» (همان، ص ۱۴۰)
صرف نظر از درستی یا نادرستی این گزاره و تعیین هدف اصلی بنیان گذاری این مکتب مجعول، منتقدین ناسیونالیسم فارسی گرای ایرانی در اعتقاد به برخی ویژگی های آن از قبیل: ساختگی بودن، غرض ورزانه بودن، منشأ خارجی داشتن، هم پوشانی دمدمه های منابع خارجی با میل تاریخی لاف و گزاف گویی و ستایش شنوی، خلاف عقل و عدل بودن و مخل وحدت و تمامیت ارضی کشور بودن این مکتب اشتراک نظر دارند.
آل احمد و مسئله تغییر زبان
آل احمد خاطره ای از شرکت خود در سمیناری در شهر ایپسویچ انگلستان نقل میکند. موضوع اصلی سخن البته دخلی به زبان ندارد در بارۀ عواقب غربزدگی دور میزند. او با اشاره به سلطۀ اقتصادی غرب، به بنیان گذاری روالی اشاره میکند، که در آن غرب به تعیین کنندۀ نرخ خرید مواد اولیه از کشورهای جهان سوم و به همراه آن تعیین کنندۀ نرخ مصنوعات خود بدل گشتهاست. به اعتقاد وی انسان غربی گمان میکند دنیا تنها به خاطر او میچرخد و او اجازۀ تعیین تکلیف در حوزههای مختلف برای ملل ضعیف نگهداشته شده را هم دارد. آل احمد این نکته را به خاطرۀ مورد اشاره و از رهگذر آن را به زبان و ضرورت حفظ زبان پیوند میزند و می نویسد:
«پریروزها که میرفتیم ایپسویچ، یک آقایی که مهمان سمینار نبود، از من میپرسید: چرا ملل کوچک مثل شما زبانشان را عوض نمیکنند و انگریزی [انگلیسی] را مثلاً به جای فارسی نمیگذارند؟ و آخر من به این آقا چه جواب میدادم که حمل بر بی ادبی نمیشد. کافی نبود که به او بگویی زبان یک مسئلۀ فرهنگی است و به عمق سنّت و تاریخ و اساطیر برمیگردد و یک یخچال نیست، که مال این کمپانی را اگر فرسوده بود؛ بشود پس داد و مال آن دیگری را خرید، که قسطش ارزان تر است.» (کارنامۀ سه ساله، صص ۱۲۰ ـ ۱۱۹)
در این فراز سه نکته خودنمایی میکند. نکتۀ نخست خودبزرگ پنداری مرد غربی است، که در نتیجۀ آن احساس میکند حق دارد حتّی در مسئلۀ زبان هم برای ملل شرقی تعیین تکلیف کند. نکتۀ دوم مخالفت آل احمد با این نگاه و گزاره و ابراز مخالفت با زبان و بیان خاص خود است. نکتۀ سوم هم نتیجهای است، که از این بخش به نفع مسائل زبانی ایران میتوان عاید کرد. در این حالت روشنفکر و سیاستگذار ایرانی جای آن مرد غربی را میگیرد. او بر پایۀ احساس قدرت و قائل شدن حق تعیین سرنوشت برای مردم غیرفارس، از ایشان میخواهد زبانشان را کنار گذارده و فارسی را به جای آن بگذارند.
همراهان گرامی، با سپاس فراوان از شما و جناب استاد علی بابازاده ایگدیر، مطالب مربوط به بیان مواضع جلال آل احمد در باره سیاست زبانی حکومت پهلوی علیه آذربایجان و زبان ترکی به پایان رسید.
در ادامه مطالب دیگری در باره مواضع و نقطه نظرات یکی دیگر از شخصیتهای ترکیستیز و پیرو مکتب آذریبازی دوران معاصر ایران به قلم همین نویسنده (علی بابازاده ایگدیر) به صورت سلسلهوار عرضه خواهد شد./ پ