صفحه نخست نویسنده |
استاد علی بابازاده ایگدیر، از نویسندگان و فعالان دردآشنای آذربایجان جنوبی هست که، در راستای شناساندن چهرهی مرموز تفکر موسوم به پان ایرانیسم و شوونیسم فارسی به قشر جوان و جامعه تورکان ایران زحمات زیادی کشیده است.
بخش فارسی سایت Axar.az به پاس خدمات این استاد گرانمایه، سلسله مقالات اینترنتی ایشان را درج و تقدیم میکند.
کارنگ از آنجا که با حقیقت عینی وجود زبان ترکی در گذشته و حال آذربایجان مواجه است، می کوشد محمل هایی نامربوط برای پیدایی آن بتراشد و از آنجا که باید حدود تعیینی ولی نعمتان خود را مراعات کند؛ اشاره به سوابق امر و زمینه های پیدایی این زبان در آذربایجان را با گستاخی درمی آمیزد و حضور این زبان در آذربایجان را اتّفاقی تاریک و تأسّف بار معرّفی می کند:
« در زمان ساسانیان در بابالابواب جلو چند یورش ترکان شمال خزر گرفته شد. در اواخر قرن دوم اسلامی نیز که با عصیان خرمدینان، پای غلامان ترک دستگاه خلافت به آذربایجان باز شد؛ زبان غالب محاوره و کتابتشان عربی بود. فقط از زمان کوچ غزان به سرکردگی ابراهیم ینال بود، که به تدریج دسته هایی از ترکان سلجوقی روی به آذربایجان آوردند و در ناحیتی چند از این داستان زبان سلجوقی را معمول ساختند. هم از این زمان لغات ترکی وارد نوشته های ایرانی گردید. تسلّط های متوالی ایلخانان مغول، تیموری، چوپانی، آق قویونلو، قره قویونلو، صفویّه، قاجاریّه نیز زمینه را برای اشاعه و تعمیم این زبان آماده تر ساخت. » (زبان فارسی در آذربایجان، ج ۱، ص ۳۲۹ ـ ۳۲۸)
در این بخش چهار سرمشق تعیینی بنیان گذاران جریان ناسیونالیسم فارسی گرا و ترکی ستیز ایرانی خودنمایی می کند:
یک: این گروه پیوسته بر پاک بودن خاک ایران از حضور ترکان در عصر ساسانیان تأکید می ورزند و ادّعا می کنند در سایۀ تدابیر سیاسی و نظامی ساسانیان، ترکان هیچگاه جرأت و امکان آفتابی شدن در ایران را پیدا نکردند. این در حالی است، که در نوشته های برخی از شخصیّت های وابسته به همین جریان نشانه هایی از حضور و سکونت ترک در ایران آشکار است.
دو: مهمترین حرف این بخش درج یک نمونه گستاخی آشکار ناسیونالیست های ایرانی در حق قومیّت ترک است. این گروه که راهی برای انکار سلطۀ افزون از یک هزاره ای ترک بر نیاکان امانتی خود ندارند، از در دروغ و جعل برآمده، وقت و بی وقت عنوان غلام ترک را بر شاهان، سرداران و سرکردگان و مردم ترک اطلاق می کنند و هیچ هم توجه ندارند که این کار حکم یک تف سربالا را دارد و نیاکان امانتی ایشان را به بی کفایتی مطلق؛ یعنی، گردن نهادن به حاکمیّت طولانی غلامان قوم ترک متّهم می دارد.
سه: ناسیونالیست های فارسی گرا و ترکی ستیز، حتّی ترکان ملحق به این نحله، حاضرند برای گذشتۀ آذربایجان، غیر از ترکی هر زبان دیگری را بپذیرند. کارنگ به عنوان عضوی از این گروه، برای نفی حضور زبان خود و نیاکان خود در آذربایجان، حتّی حاضر می شود زبان عربی را در دهان مردم این سامان بگذارد.
چهار: این گروه نقطۀ آغاز حضور ترک در ایران را به اوایل قرن پنجم و آمدن گروهی از ترکمانان به آذربایجان مربوط می سازند و هیچ گزارۀ دیگر غیر از آن را نمی پذیرند.
از آنجا که خود عبدالعلی کارنگ نمی تواند به شیوۀ دستۀ دوم؛ یعنی، منکران وجود زبان ترکی در گذشته و حال آذربایجان، اصل وجود زبان ترکی در ایران و آذربایجان را انکار کند، راهی دیگر برای عقده گشایی علیه زبان مادری خود و آذربایجانیان باز کرده و آن را زبانی فقیر، غیر اصیل و معجونی از زبان های مختلف معرّفی می کند. او بااشاره به تأثیرگذاری سلسله های پادشاهی ترک در گسترش ترکی در آذربایجان، ادّعا می کند:
«تسلّط های متوالی ایلخانان مغول، تیموری، چوپانی، آق قویونلو، قره قویونلو، صفویّه، قاجاریّه زمینه را برای اشاعه و تعمیم این زبان آماده تر ساخت، تا زبان كنوني آذربايجان، كه مخلوطي از زبانهاي فارسي دري، عربي، تركي و پاره اي از لهجههاي باستاني محلّي است؛ به وجود آمد. » (زبان فارسي در آذربايجان، ج ۱، ص ۳۲۹)
مشاهده ميشود كه كارنگ در مقام معرّفي زبان تركي آذربايجاني آن را مخلوطي از زبانهاي فارسي دري، عربي و لهجه هاي باستاني محلّي و سپس تركي ميداند و ميكوشد تركي آذربايجاني اين شعبة شيرين و با هويّت زبان تركي را در محاصرة زبانهاي مختلف، كه به گمان وي در تركيب زبان كنوني آذربايجان شراكت دارند؛ از نظرها محو و ناپديد سازد. وي در حالي اين نظر را بيان ميدارد كه خود به اين زبان تكلّم ميكند و خود او بهتر می داند كه حقيقت امر اينگونه نيست، ليكن از آنجا غرض دارد و هنر هم ندارد؛ نهايت كارش به يك چنين اظهار نظر غير منصفانه و غلط اندرغلطي ختم ميشود.
کارنگ بعد از گستاخی و اظهار نظر ناصواب در بارۀ زبان ترکی و غیر اصیل معرّفی کردن آن، یاد همدلی نوع انسانی می افتد، امّا به دلیل گولی و پراکنده خاطری که سجیّه ای فراگیر در میان کمابیش همۀ فارسی گرایان و ترکی ستیزان ایرانی است، نمی تواند این تظاهر به انسان گرایی و همدلی انسان ها را در بیش از یک عبارت استمرار بخشد:
«این زبان خوب است یا بد، جهنمی است یا بهشتی، مایۀ وفاق است یا نفاق؛ اینها را باید به زمان عرضه کرد. در پیش جوامع مترقّی و مردم خردمند زبان دل باید یکی باشد. اختلاف رنگ و قیافه و زبان مهم نیست باید طرز تفکّر و هدف و مرام یکی باشد شعار صدی نود و پنج مردم ایران اعم از شمال و جنوب و شرق و غرب «اسلام و ایران» است. حتّی اقلیّت های مذهبی نیز ترقّی و تعالی ایران عزیز را می خواهند. ما اگر بحثی از زبان می کنیم باید بدانیم که زبان فارسی، زبان شیرین است، زبان سعدی و حافظ است، زبان فردوسی و نظامی است، زبان مولانا جلال الدّین رومی است. منبع الهام و عرفان است وسیلۀ به وجود آمدن گنجینۀ گرانبهای هنر و ادب ایران است و زبان رسمی کشور است. » (زبان فارسی در آذربایجان، ج ۱،، ص ۳۲۹)
فهمیدن خوب یا بد بودن، جهنمی یا بهشتی بودن و مایۀ وفاق یا نفاق بودن زبان ترکی در ایران نیاز به زمان و تاریخ و فلسفه بافی ندارد. اگر قبول داریم هر زبان آیتی از آیات الهی است و تنوّع و گوناگونی لازمۀ زندگی و جهان خلقت بوده و بنیان جهان بر این تنوّع و تفاوت استوار گشته؛ دیگر به رسمیت شناختن این گوناگونی ها نیازمند گذشت زمان و مباحثات طولانی نیست، بلکه قاعده ای است که فقط باید آن را پذیرفت.
عبدالعلی کارنگ یا اشتباه کار و اسیر جَو روزگار خود بوده، یا دانسته خود را به کارگر فکری یک جریان منحرف و نژادپرست بدل ساخته است. بر همین اساس از نظر کارنگ ترکی، این زبان تکلّم خود او، زبان پدر و مادر او، زبان همشهریان او، زبان هم ایالتی های او و زبان هموطنان او زبانی بد، جهنّمی و مایۀ نفاق بوده است، لیکن خودش خجالت می کشیده این را به زبان آورد و از سر ناچاری اثبات این صفات رذیله برای زبان ترکی را به عهدۀ زمان گذارده است.
البته خود کارنگ هم ما را منتظر زمان نمی گذارد و با ستایش از فارسی، آن هم بی فوت وقت، شیرین دانستن، زبان سعدی، حافظ، فردوسی، نظامی و مولوی قلمداد کردن، منبع الهام و عرفان دانستن و نشاندن فارسی در جایگاه گنجینۀ گرانبهای هنر و ادب ایران و زبان رسمی کشور؛ دیگر میدانی برای ترکی که سهل است، هیچ زبان و گویش دیگری در ایران باقی نمی گذارد.
ادامه دارد...
تاریخ
2024.10.17 / 17:21
|
نویسنده
علی بابازاده ایگدیر
|