صفحه نخست نویسنده |
عنایتالله رضا مردی برای تمام فصول
عنایتالله رضا در جواب سؤال دیگری در باب داشتن یادداشت از آن دوران، ضمن اشاره به ناممکن بودن نوشتن یادداشت در زمان استالین؛ از وجود یادداشتهایی در دوران خروشچف به زبان فارسی سخن به میان می آورد. او می گوید که با رفتن به کتابخانه، روزنامهها را ورق می زد و در بارۀ مسائلی که برایش جالب بود؛ یادداشتهایی برمی داشت. وی به یک مورد از مندرجات روزنامهها، که از نظر خود وی جذاب بوده اشاره می کند و می گوید: « مثلاً این مطالب برایم جالب بود: فرمانهای دفتر سیاسی کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتّحاد شوروی، یا دستورهای میرجعفر باقراُف، صدر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست آذربایجان، در بارۀ اقداماتی به منظور سازماندهی جنبشی جدایی خواه در آذربایجان ایران. این اسناد به مسائل داخلی ایران مربوط می شود. این گونه مطالب برایم جالب بود. برای مثال، در سندی فوق محرمانه، از سازماندهی جنبش جداییخواهانه در آذربایجان و نواحی شمال ایران در تیر ماه ۱۳۲۴؛ یعنی، حدود یک سال و نیم پیش از وقایع آذر ۱۳۲۵ صحبت شده است. در این اسناد تدارکات در بارۀ ناحیۀ خودمختار ملّی آذربایجان با اختیارات گسترده، امّا در چارچوب دولت ایران توصیه شده است. از «حزب دموکراتیک آذربایجان جنوبی» صحبت شده است، که جنبشی جداییخواهانه را در این ناحیه رهبری کند. » (ناگفته ها خاطرات دکترعنایتالله رضا، صص ۴۸ ـ ۴۷)
مطلب منتشر شده در روزنامههای آن زمان در آذربایجان، یا شوروی، آن هم در زمانی نزدیک به اتّفاقات مربوطه، که موضوع تازه بوده و نقش آفرینان آن به قاعدۀ هزاران نفر در قید حیات هستند؛ دیگر فوقمحرمانه محسوب نمی شود و در زمرۀ اسناد عادی قرار دارد. از این گذشته خود عنایتالله رضا می گوید: مضمون این اسناد از سازماندهی جنبشهایی در نواحی شمال ایران در تیر ماه ۱۳۲۴؛ صحبت می کند و از تدارکات در بارۀ ناحیۀ خودمختار ملّی آذربایجان با اختیارات گسترده، امّا در چارچوب دولت ایران حکایت دارد». معلوم نیست رضا چگونه این گفته را به عبارت بعدی؛ یعنی، «تشکیل حزب دمکراتیک آذربایجان جنوبی و رهبری جنبش جداییخواهانه از سوی این حزب» پیوند می زند؟
این گفتار متضاد و ناسازگار محصول ذهنی ایستا با افکاری پوسیده است، که نمی تواند حتّی در یک عبارت به هم پیوستۀ چند سطری هم مطلبی فارغ از تناقض بیان دارد. این گروه به قدری در بدگویی علیه فرقه و تجزیهطلب دانستن آن سرسام گرفته اند، که حتّی در بهترین و طبیعیترین شرایط خود به لحاظ فکری و جسمی، قادر به اظهارات منسجم و صحیح در بارۀ فرقه نیستند، چه رسد به اینکه بداندیشی از این جمع بخواهد در حوالی نود سالگی عینکی از بد دیدن بر چشم زده و قصد اظهار نظر در بارۀ فرقه بعد از شصت و چهار سال داشته باشد.
رضا در ادامۀ مهمل گویی های خود در باب اسناد مورد ادّعا و کماکان سرگردانی بین خودمختار و جداییخواه خواندن جنبشهای ایجاد شده در صفحات شمالی ایران، اضافه می کند: « از نکات دیگر، تأسیس فرقۀ دموکرات آذربایجان، وسایل سفر پیشهوری و کامبخش به باکو برای مذاکره در اسرع وقت توصیه شده بود. پس از استقرار کمیته های مؤسّس فرقۀ دموکرات آذربایجان در شهر تبریز، تأسیس فرقههای محلّی در این شهرها دارای اولویّت تشخیص داده شد: اردبیل، رضائیّه [ارومیه]، خوی، میانه، زنجان، مراغه، مرند، مهاباد، ماکو، قزوین، رشت، بندر پهلوی [انزلی]، شاهی [قائمشهر]، گرگان، مشهد. خوب، یعنی چه؟ یعنی همۀ نواحی شمال ایران با هدف به راه انداختن جنبشی جداییخواه، ایجاد منطقهای خودمختار در آذربایجان، ایجاد منطقهای خودمختار در کردستان، به راه انداختن جنبشهای جداییخواه در گیلان، مازندران، گرگان و خراسان، با توجه به مسائل محلّی، آموزش زبان ترکمنی به جای فارسی در منطقۀ گرگان. اختصاص حداقل ۵۰ درصد مالیاتهای اخذ شده به خدمات رفاهی و آسایشی و بهداشتی در گنبد کاووس، گرگان و بندر شاه [ترکمن] و همزمان با اینها، اقدام در جهت برگزاری انتخابات دورۀ پانزدهم مجلس شورا و در جهت تشکیل انجمنهای ایالتی ـ ولایتی. » (ناگفته ها، خاطرات دکترعنایتالله رضا، صص ۴۹ ـ ۴۸)
رضا سی و دو سال بعد از انقلاب و تغییر اسامی شهرهای رضائیّه، بندر پهلوی و بندر شاهی به اسامی دیگر، هنوز نامهای دوران رضاشاهی آنها را به رسمیت می شناسد و حاضر نیست از آنها با نامهای شناخته شده و رسمی نام ببرد. اگر در این باره سختگیری نکرده و ذکر اسامی مجعول عصر رضاشاه را بر میل او برای دست نزدن به مطالب نقل قول شده حمل کنیم، با مغایرت گفتۀ او با ادّعای قبلی در بارۀ «تدارکات ناحیۀ خودمختار ملّی آذربایجان با اختیارات گسترده، امّا در چارچوب دولت ایران» چه کنیم؟! اختصاص ۵۰ درصد مالیات اخذ شده به خدمات رفاهی و آسایشی و بهداشتی در گنبد کاووس، گرگان و بندر ترکمن معنایی جز این دارد، که ۵۰ در صد دیگر به مرکز فرستاده می شود و حرفی از جدایی در میان نیست؟! ثالثاً تدریس زبان ترکمنی در شرق گرگان یا ترکی آذربایجانی در آذربایجان بر پایۀ کدام منطق عقلی، قانونی، شرعی یا عرفی حرام بوده، که رضا از آن به عنوان یک نکتۀ منفی در مطالب روزنامه های چاپ شوروی یاد کند.
عنایتالله رضا بعد از پراکندهگوییها و حیرانی بین خودمختاری طلبی و استقلال طلبی فرقه، برای جدایی طلبی در آذربایجان سابقۀ تاریخی هم می تراشد و ادّعا می کند:
«سابقۀ اقدام برای تجزیۀ آذربایجان از ایران به زمان نفوذ ترکان جوان در قفقاز، پس از سرنگونی حکومت تزاری روسیّه و تأسیس حزب مساوات باز می گردد. از ۱۹۱۸ م. که جمهوری آذربایجان تشکیل شد و از سال ۱۹۲۰ م. که بلشویکها آنجا را گرفتند، نقشهای برای شمال ایران وجود داشت، هر چند که این نقشهها علنی نبود. در دورۀ استالین ظاهراً دو دیدگاه وجود داشت: یکی دیدگاه دفتر سیاسی بود، که دیدگاهی سراسری و فراگیر بود و به شمال ایران، که تحت اشغال نیروهای شوروی بود، از منظر الحاق می نگریست. دیدگاه دیگر، از آنِ مسؤولان جمهوری آذربایجان شوروی بود، که در نواحی شمال ایران مأموریّتها و مسؤولیت هایی داشتند. » (ناگفته ها خاطرات دکترعنایتالله رضا، ص ۴۹)
اگر از سال ۱۹۱۸ میلادی نقشهای برای شمال ایران وجود داشته، لیکن علنی نبوده، لابد عنایتالله رضا بر پایۀ برخورداری از قدرت غیب گویی متوجه این نقشههای غیر علنی شده است! نمی توان میل شوروی برای وارد کردن ایران در جرگۀ کشورهای کمونیست، یا میل دولت جمهوری آذربایجان برای الحاق آذربایجان ایران به آن کشور را انکار کرد. مشکل این نیست. مسئله در جایی دیگر است. به تعبیر آل احمد، «تهران لااقل در بُعد فرهنگی آذربایجان را مستعمرۀ خود می بیند» و نابودی زبان و فرهنگ این منطقه و مستحیل کردن مردم آن در زبان و فرهنگ فارسی را به عنوان سیاست رسمی وعلنی خود برگزیده است.
سیاستمداران و ناسیونالیستهای فارسیگرا و ترکیستیز ایرانی به عنوان عقبۀ فکری این سیاست، هیچگونه اعتراض و مخالفت از سوی آذربایجان را برنمی تابند و معتقدند آذربایجانی باید مثل بچه آدم بنشیند تا ما به مرور زمان کارمان را پیش برده و او را در جامعۀ فارسی حل و هضم سازیم. وقتی آنها با برآورده نشدن توقّع خود از آذربایجانی و مخالفت برگزیدگان این قوم مواجه می شوند؛ چون هیچ مستمک معقولی برای اقناع ندارند، از سر ناچاری پای مزدوری و تجزیهطلبی و بیگانهگرایی و مطامع خارجیها را پیش می کشند، تا مخالف آذربایجانی را به سکوت وادارند و این است راز و رمز همۀ کشف نقشهها و توطئههای علنی و غیر علنی خارجی علیه آذربایجان!
رضا قیام افسران خراسان در مرداد ۱۳۲۴ را اقدامی در همین جهت دانسته، عقیده دارد مقرّر بود با خلع سلاح شدن لشکر خراسان، اختیار نواحی خراسان و گرگان به دست نیروهای طرفدار شوروی بیفتد و در اجرای این سیاست حزب توده دست به کار شد و خواست شماری از افسران حزبی را که در معرض مخاطره بوده و به دیگر جاها منتقل شده بودند، خود را به گرگان برسانند. در جای دیگر هم می گوید که خود نیز قصد پیوستن به قیام افسران خراسان را داشته، که به دلیل دستگر شدن و تبعید به کرمان از الحاق به قیام خراسان باز مانده است. (همان، ص ۵۱)
ادامه دارد..
تاریخ
2024.11.03 / 15:15
|
نویسنده
علی بابازاده ایگدیر
|