صفحه نخست نویسنده |
بدگویی از صفرخان قهرمانیان و سید جعفر پیشهوری
قسمت قبلی
بعد از بیریا نوبت صفر قهرمانی می رسد، تا باز هم عنایتالله رضا در جواب سؤال آلوده به اغراض مصاحبه کنندگان مبنی بر اینکه «آیا امثال بیریا و پیشهوری و صفر قهرمانی به همین دلیل به اسطورههای خلق آذربایجان تبدیل شده اند؟» به تلاش بی فرجام خود برای درهم شکستن اسطورههای آذربایجان معاصر ادامه دهد:
«تنها کاری که صفر قهرمانی کرده است، کشتن سرهنگ معین آزاد، افسر دامپزشک در مراغه بوده است. به همین سبب هم او را آزاد نمی کردند، زیرا جرم سیاسی نداشت، آدم کشته بود و خانوادۀ سرهنگ گذشت نمی کردند. صفر قهرمانی آدم کم شعوری بود. وقتی از زندان آزاد شد، از وضع شهر تهران بهت زده بود. می گفت: باور نمی کنم این خانههای بزرگ و بلند اینطور ساخته شده باشد. » (ناگفتهها- خاطرات دکترعنایتالله رضا، ص ۷۲)
حق با رضا است. آدم های باشعور باید مانند خود او باشند و شعور تشخیص منافع دنیایی و نعل کردن خر کریمان زمانه از هر نوعی را داشته باشند.
یک روز عضو حزب توده باشند. یک روز عضو فرقۀ دمکرات شوند. روز دیگر از فرقه و حزب توده بد بگویند و در روزگاری که فرقهایها به تیر غیب و تصادف ساختگی و تبعیدها به سیبری و زندان های شوروی دچار می شدند، رضا تر و تمیز به دانشگاه باکو برود، در رادیو باکو خدمت کند، از طرف مسکو به پکن فرستاده شود. در نقطۀ مرکزی مخالف کمونیسم؛ یعنی، پاریس سکونت کند و وقتی همۀ اینها زیر دلش زد؛ هوس التزام رکاب همایونی کرده، فراگ بر دوش؛ بر شاه مستبد تعظیم کند و همۀ اینها؛ یعنی، شعور!
صفر قهرمانی اگر به مانند رضا شعور یک ابراز ندامت، یک «غلط کردم نامه» خوانی، یا شعور گذراندن لفظ اعلیحضرت بر زبانش را داشت؛ به مانند عاقلین و باشعورانی مانند رضا عنایت در هر موقعیّتی عقیده می فروخت و منفعت می خرید، امّا صفر این کارها نکرد و اسطوره شد.
راست یا غلط می گویند: "نلسون ماندلا به عنوان یک مبارز و زندانی کهنه کار، وقتی بعد از انقلاب به ایران آمد؛ سراغ صفر را گرفت". چه کسی سراغ عنایتالله رضا را گرفت؟! همقطاران که جز نفرین و خیانتکار نامیدن چیزی نثارش نکردند. ما آذربایجانی ها هم تحفهای بهتر از هدایای همقطارانش برای او نداشتیم.
صفر مرد مقاومی بود و بعد از سی سال زندان، عقل و وجودش برپا بود؛ دوام آورد؛ دور و بر خود را شناخت و تنها از دیدن تهران تعجّب کرد. اگر عنایتالله رضا به خاطر باقی ماندن بر اصول خود، سی سال در زندان می ماند؛ کتاب را کباب می خواند.
محاکمۀ صفر قهرمانی از سوی رضا و مصاحبه کنندگانش ادامه می یابد و مصاحبه کنندهای می گوید: «صفر قهرمانی فارسی نمی دانست. وقتی آزاد شد و او را به دانشگاه تهران آوردند، تا برای جمعیّت حاضر صحبت کند، شاهد بودیم، که نمی توانست به فارسی صحبت کند، حتّی نمی توانست از مردم تشکّر کند.» در این موقع رضا هم موقع را مغتنم شمرده؛ می گوید:
« بله، او اصلاً مهاجر بود. جالب آنکه در بارۀ او کتاب نوشته اند.» (ناگفتهها-خاطرات دکترعنایتالله رضا، ص ۷۳)
صفر قهرمانی مهاجر نبود و اهل روستای شیشوان از توابع عجبشیر آذربایجان شرقی بود و در سال ۱۳۰۰ شمسی در همین روستا به دنیا آمد. مهاجر بودن هم جرم نیست. در نظر این کوردلان صفر قهرمانی با ننگ و عیبی به بزرگی «فارسی ندانستن» دست به گریبان بود و لابد کسی که فارسی نداند، حق صحبت، حق انقلابی گری، حق مبارزه، یا حق اسطوره شدن ندارد! تازه در بارۀ صفر قهرمانی کتاب هم نوشتهاند!
تعدادی از کسانی که بعد از باز شدن در زندان ها سراغ صفر رفتند و او را با هلهله و حرمت بیرون آورده و بعدها برای قدرشناسی تا دانشگاه تهران بردند و برایش کتاب و مقاله هم نوشتند؛ فارسی زبان بودند؛ نه آذربایجانی. خود آنها به خاطر تحمّل رنج مبارزه، گوهرشناس بودند و می دانستند باید بر مبارزانی چون صفر قدر نهاد و از او اسطوره ساخت.
عنایتالله رضا، غلامحسین بیگدلی را نیز از نیش زبان خود بی نصیب نمی گذارد و در یک محاکمۀ غیابی او را به انواع و اقسام رذایل متّهم می سازد. او بیگدلی را ریاکار، شاهدوست و سپس خائن به شاه، غیر قابل اعتماد، بی وفا و نامهربان به همسر، قدرناشناس و متلوّن می خواند. (رک. همان، صص ۷۹ ـ ۷۷)
جالب است، که با وجود همۀ این نسبتها، غلامحسین بیگدلی کارش به دستگیری و تبعید ۲۵ ساله به سیبری کشید و بعد از گذراندن دوره ای از این تبعید؛ با روی کار آمدن خروشچف از این محکومیّت سنگین رهایی یافت و عنایتالله رضای مدّعی متخلّق بودن به کمالات و پیرو اصول، هیچگاه در شوروی با مشکل و زندان و تبعید مواجه نشد و قدر دید.
با موضعی که عنایتالله رضا در بارۀ شخصیّتهای آذربایجانی و فرقهای دارد، طبعاً اظهارات او در بارۀ پیشهوری هم نمی توانست صورت خوشی داشته باشد. وقتی رشتۀ سخن در گفتگو بین رضا و مصاحبه کنندگان به پیشهوری می کشد؛ گونهای بدپرهیزی در رفتار سؤال کنندگان آشکار می گردد و سؤالات آنها بوی غیر تهاجمی می گیرد، لیکن در جواب همۀ سؤالات مرتبط با پیشه وری، رضا از در انکار و بدگویی درمی آید و می کوشد از وی شخصیّتی وابسته و آلوده ترسیم کند:
«پیشهوری عامل بود. به نظر من او فرد جاه طلبی بود، که هدفی بسیار وسیعتر از آذربایجان داشت ... به هر حال در زندگی پیشهوری آلودگیهایی دیده می شد. » (ناگفتهها-خاطرات دکترعنایتالله رضا، ص ۱۱۴)
نویسندگان روزگار پیشهوری داشتن پاکدامنی مالی و اخلاقی را از مهمترین ویژگیهای او به شمار می آورند و در کنار آن به برخی دیگر از ویژگیهای مثبت دیگر او اشاره می کنند. غیر از این قبیل حرفهای شفاهی و بی پایۀ اشخاص مغرضی چون عنایتالله رضا، دیگران، حتّی مخالفان پیشهوری نتوانستهاند، اتّهامات قابل اعتنایی علیه او اقامه کنند.
رضا وقتی با سؤالی در بارۀ پرجاذبه بودن شخصیّت پیشهوری، یا سخنور بودن او مواجه می گردد باز هم ساز مخالف می زند و می گوید:
«در زبان ترکی سخنور خوبی بود، امّا در فارسی نمی دانم. به لحاظ شخصیّتی هم من چنین احساسی در بارۀ او نداشتم.» (همان، ص ۱۱۵)
رضا از ستایش نویسندگان از پیشهوری اظهار نارضایتی می کند و اعتقاد دارد نوشتههای آنها در تعریف از پیشهوری منطبق بر واقعیّات نیست:
«در بارۀ پیشهوری مطالب زیادی نوشته شده است، که در آنها به تعریف و تمجید از شخصیّت او پرداخته اند، اما واقعاً او را همانطور که بوده، تصویر نکردهاند و جوانب قابل انتقاد زندگی او را نادیده گرفتهاند و از او شخصیّت دلخواه خود را ساخته اند. نوشتههایی که تا امروز در بارۀ او دیدهام، متأسّفانه منطبق بر واقعیّت نیستند.« (همان، ص ۱۱۵)
عنایتالله رضا گویی او انتظار داشته نویسندگان الزاماً دیدگاههای او را لحاظ کرده و یک پیشهوری منطبق بر تصوّرات وی بسازند. یقیناً هر انسانی در زندگی خود اشتباهات و نکات قابل انتقاد داشته، امّا آقای رضا می تواند مطمئن باشد که لغزشهای پیشهوری در مقایسه با لغزشهای خود وی حکم عدم را دارند.
ادامه دارد..
تاریخ
2024.11.14 / 18:17
|
نویسنده
علی بابازاده ایگدیر
|