بالا

تمجید از آوانسیان در برابر قرقه-عنایت‌الله رضا ۱۳

صفحه نخست نویسنده
12 Punto 14 Punto 16 Punto 18 Punto

پان‌ایرانیست‌های روشنفکرنما

قسمت قبلی

رضا در جای دیگری آوانسیان را با عناوینی چون مارکسیست معتقد و مقاوم در برابر حرف زور، می نوازد و هنگام گفتگو در بارۀ موضع کمیتۀ مرکزی حزب توده نسبت به مسئلۀ آذربایجان، بار دیگر زبان به تمجید از آوانسیان می گشاید. نخست از مخالفت آوانسیان با فرقه و نمایندگان میرجعفر باقراف سخن به میان آورده، سپس آوانسیان و ملکی را از طرفداران ایدئولوژی مارکسیسم و ناسازگار با ناسیونالیسم فرقه گرای باقراف و دستگاه جمهوری آذربایجان معرفی می کند.

رضا برکناری آوانسیان از ریاست کمیتۀ ایالتی حزب توده در آذربایجان را حاصل یک توطئه می داند و برای تراشیدن موقعیّت و حرمت برای خود، آوانسیان را از دوستانش قلمداد کرده و خود را محرم رازهای او معرّفی می کند. جالب است که از مسقط الرّأس این دوست ادّعایی و نزدیک خود هم خبر ندارد:

{آوانسیان} از ارامنۀ ایران بود. نمی دانم کجایی بود، ولی ترکی خوب می دانست. شاید در خاطراتش نوشته باشد، کجا متولد شده و رشد کرده است. ... آوانسیان با فرقه به کلّی مخالف بود، چون ناسیونالیست نبود و با فرقه گرایی و قوم گرایی و تجزیۀ قومی مخالفت می کرد. » ناگفته‌ها-خاطرات (دکترعنایت‌الله رضا، ص ۹۱)

شاید محل ولادت آوانسیان برای ما نیز مانند عنایت‌الله رضا بی اهمیّت باشد. مهم آن است که او با وجود ترکی دانی ـ که از ضروریات کار سیاسی و اجتماعی در آن روزگار به دلیل غلبۀ جمعیّتی ترک و فعال مایشاء بودن آذربایجانی ها در همۀ امور بود ـ مخالف با فرقه و طرح حقوق آذربایجان و اعتراض بر مظالم عصر رضاشاهی علیه آذربایجان بود. از طرف دیگر آوانسیان در پایان به اصل خود برگشت و برای رخت بربستن از دنیا، نه زادگاه خود در ایران، بلکه جمهوری ارمنستان را برگزید، تا معلوم دارد، تنها به آذربایجان بی توجّه نبود، بلکه ایران هم برایش خیلی مهم نبود.

برکناری آوانسیان از ریاست کمیتۀ ایالتی حزب توده در آذربایجان را داشناک بودن وی دانسته بود.

رضا از خلیل ملکی هم تمجید کرده است. ستایش و اظهار رضایت رضا از خلیل ملکی با وجود آذربایجانی بودن او، حکایت خاص خود را دارد. رضا در بارۀ ملکی عقیده دارد:

«خلیل ملکی مردی متفکّر بود و زیر بار اطاعت کورکورانه نمی رفت. او بعدها شروع کرد به نقد مارکسیسم، یا بهتر بگویم نقد کمونیسم. او این افکار را برای مردم آذربایجان مضر می دانست و با این حال خودش به مسائل نگاه مارکسیستی داشت. جالب آنکه اجازه نمی داد تصاویر استالین و لنین و دیگران بر دیوار نصب شود. از این رو او را شبانه و تحت الحفظ به تهران بازگرداندند. » («ناگفته‌ها-خاطرات دکترعنایت‌الله رضا، ص ۵۸)

دیگران هم خلیل ملکی را یک کمونیست باسواد و یک تئوریسین دانسته اند. شاید نتوانیم بر استقلال رأی او هم خرده ای بگیریم. او به دلیل مخالفت با برخی اقدامات رهبران حزب توده از این حزب جدا شد و کمابیش رهبر انشعابیون از حزب توده بود. اینها باارزش و به جای خود، امّا ملکی با بلاهتی که در زمان طرح انقلاب سفید از طرف شاه، از خود آشکار ساخت، یا بی ریشگی که در مواجهه با اقدام فرقۀ دمکرات در وارد کردن ترکی آذربایجانی به مدارس و دستگاه دیوانی آذربایجان نشان داد، موجبات ناامیدی آذربایجانی های اهل درد از خود را فراهم کرد.

ملکی همۀ پل های پشت سر خود را خراب کرد. در سال های پایانی عمر، نه راهی به آذربایجان داشت؛ نه روی رفتن به حزب توده. او به یک جنازۀ سیاسی تبدیل شده بود، که خود را با تعداد محدودی از انشعابیون دلخوش نگه می داشت. ملحق شدن به جبهۀ ملّی هم تغییر مهمی در زندگی سیاسی او حاصل نکرد وکارش در نهایت به دریوزگی از اسدالله علم هم کشید. سال های پایانی عمر خود را در خفّت و انزوا گذراند و در سال ۱۳۴۸ سر بر خاک نهاد.

عنایت‌الله رضا به استناد گفته‌های خود از عضویّت در فرقۀ دمکرات آذربایجان دل خوشی نداشت. او می گوید از عضویّت در فرقه ناراضی بوده و به همراه افسران دیگر تحت فشار حزب توده به عضویّت فرقه درآمده بودند:

«ما را تحت فشار قرار دادند، تا عضو فرقه بشویم. گفتیم: ما عضو حزب توده هستیم و نمی شود هم عضو حزب بود و هم عضو فرقه. برای کامبخش پیغام فرستادیم، که تکلیف ما چیست؟ این قدر نق زدیم، تا بالاخره کامبخش برادرش را با نامه ای فرستاد. او نامه را پیش ما آورد و گفت: نامۀ کامبخش را برایتان می خوانم و همین جا پاره می کنم. کامبخش گفته است این نامه را کسی نبیند. او متن نامه را خواند. مفادش این بود: ما شما را مأمور حزب در فرقۀ دموکرات می دانیم؛ عضویّت در فرقه را بپذیرید. بعد هم نامه را پاره کرد. ما هم اطاعت کردیم و رفتیم عضو فرقۀ دموکرات آذربایجان شدیم. » ناگفته‌ها-خاطرات (دکترعنایت‌الله رضا، ص ۴۰)

گفتۀ رضا در این بخش یک سر نخ مهم برای آسیب شناسی کار فرقه در اختیار ما می گذارد و می گوید پذیرفتن نیروهای بی اعتقاد به آرمان های فرقه، نقش مهمی در ناکامی آن داشته است؛ نیروهایی که با اهداف دیگری به فرقه پیوسته و بسیاری از آنها شناختی از موضوع آذربایجان نداشتند و برخی نیز با وجود اشراف بر مشکلات و محق بودن فعالان آذربایجان در طرح دعاوی خود؛ اساساً حقوق زبانی و فرهنگی این ایالت را قبول نداشتند و رویکرد حکومت رضاخان در موضوع آذربایجان را به عنوان یک اصل پذیرفته بودند.

این ناهمگونی نیروهای عضو فرقه موجب کندی کار، بلاتکلیفی و متزلزل بودن در مواقع حساس گشت و در نهایت همۀ تلاش ها را به بی ثمری مطلق کشاند.

با وجود اظهار نارضایتی از عضویّت، عنایت‌الله رضا حتّی بعد از پایان کار فرقه در آذر ۱۳۲۵ و رفتن به جمهوری آذربایجان؛ باز هم در عضویّت فرقه باقی می ماند. او پس از سال ها اقامت در جمهوری آذربایجان، همچنان خواهان باقی ماندن در عضویّت فرقه بوده و ظاهراً ادامۀ این عضویّت برایش آن قدر مهم بوده، که بعد از اخراج از فرقه، به کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست شوروی شکایت می برد، تا مسکو مأموری را برای بررسی موضوع به باکو اعزام کند.

این اصرار برای استمرار عضویّت منافعی برای او در پی داشته، که با خروج از فرقه از میان می رفته است. خروج رضا از فرقه سال ها بعد، متعاقب رفتنش از باکو به مسکو، آن هم با کسب تکلیف از کمیتۀ مرکزی حزب توده و تصمیم آن کمیته برای پایان دادن به مأموریّت وی در فرقۀ دمکرات انجام گرفت.

ادامه دارد...

تاریخ
2024.11.19 / 18:20
نویسنده
علی بابازاده ایگدیر
سایر اخبار

تورکی هنر است/ قسمت ۳۰ (بخش اول از لغت مغرور)

وفاق ملی در آماج نفاق مستبدین فکری

تورکی هنر است/ قسمت ۲۹- مگس

مهدی نصیری و حکایت دزد پشیمان عابد- ویدئو

تورکی هنر است/ قسمت ۲۸- مشکوک

آموزش زبان ترکی آذربایجانی: اصوات در نگارش-۹

اسائه ادب به شخصیت‌های آذربایجانی-عنایت‌الله رضا /۱۲

تورکی هنر است/ قسمت ۲۷ - معشوق

نوکر اربابان آذربایجانی و عزیز دل اربابان روسی - عنایت‌الله رضا /۱۱

تورکی هنر است/ قسمت ۲۶- معتاد

اخبار روز
Template fa/footer not found. FILE: /home/axaraz/www/classes/tpl.class.php, CLASS: tpl, LINE: 61