صفحه نخست نویسنده |
می گویند دزدی در بغداد در آخر عمر خود از کردههای خود پشیمان شد و رفت پیش شیخ معروفی که در بیابانهای اطراف بیتوته می کرد.
دزد پشیمان در کنار مریدان شیخ نشست و منتظر ماند تا شیخ از نماز فارغ شود. شیخ بعد از نماز و دعا رو کرد به این دزد پشیمان و گفت: «بندا خدا اگر سخنی، حاجتی، مشکلی داری بگو».
دزد پیر و پشیمان گفت:« یا شیخ من عمری در غفلت بودم و مال مردم را دزدیده ام و مرتکب گناه بزرگی شده ام. اکنون پشیمان و نادمم؛ حاجتم این است که اجازه دهید در رکاب مریدان شما باشم و تَرک دنیا کنم تا بلکه مورد عنایت و رحمت پروردگار شوم».
شیخ گفت:« بنده خدا، درب خانه خدا برای همه باز است و می توانید در جمع سالکان خدا باشید».
دزد پیر یکی دو ماهی مشغول عبادت بود، اما کم-کم هوس دزدی به سراغش میآمد و او را تحریک به مال حرام می کرد.
دزد مدتی در برابر این هوس مقاومت کرد، اما هوس دزدی امان و قرار وی را بریده بود. یک شب که دید این هوس خواب را نیز از وی سلب کرده است، بلندشد و تصمیماش را گرفت تا دوباره دزدی کند.
اما اینبار شیوه کارش را متفاوت انجام داد. اینبار سعی نمود دزدی خود را اندکی خداپسندانه انجام دهد. یعنی از مریدان شیخ برای خودشان دزدی می کرد و برای خود هیچ چیزی بر نمی داشت. در اندک زمانی همه مریدان همدیگر را به دزدی اموال یکدیگر متهم کردند. ناچار نزد شیخ رفتند و ماجرا را گفتند.
شیخ اندکی فکر کرد و آنگاه گفت: «بروید ان آن دزد پشیمان را از جمع خود بیرون کنید. او از یک حرام کوچک به یک حرام بزرگ پریده است».
بهنام کیانی/ اجیرلی
این داستان در اصل شرح حال زندگی و افکار {مهدی} نصیری است. نصیری زمانی یکی از تندروترین رادیکالیستهای اسلامی بود و در کیهان هم مدیر و هم مقاله نویس بود. او نیز نظیر بیشتر انقلابیون افراطی در ایران بعدها به سمت تفکر اصلاحی رفت و اصلاحاتچی شد.
اما چون این پروژه توسط جمهوری اسلامی برچیده شد، آنگاه به سمت اوپوزسیون مخالف چرخش فکری کرد. تا همین اواخر کسی از نیت نصیری در گرویدن به جریانهای خارج از ایران؛ نظیر همان دزد داستان ما با خبری نداشت، تا اینکه کم-کم چهره سیاسی واقعی وی از پرده برافتاد و ایشان در مورد رضا پهلوی موضع گیری کردند و خواستار نظام شاهی پهلوی در ایران شدند.
اگر بخواهیم به جریان فکری ایشان از گذشته تا به امروز نگاه کنیم: نصیری همان دزد پشیمان قصه بغدادی ماست که تغییر نیافته است؛ بلکه شیوه راه را عوض کرده است.
نصیری از نظریه فاشیسم مذهبی، به فاشیسم سلطنتی پهلوی راه عوض کرده است. در واقع اگر از دید ایشان به موضوع نگاه کنیم، وی معتقد است: فاشیسم تنها شیوه حکومت در ایران است و فرق دیکتاتوری اسلامی با دیکتاتوری پهلوی در این است که دیکتاتوری پهلوی می تواند با آمریکا و اسرائیل دوست شود و اجازه دهد خانمها بدون حجاب در خیابان ظاهر شوند، ولی دیکتاتوری جمهوری اسلامی این کارها را نمی کند. دیکتاتوری پهلوی می تواند دولت ملی، نظیر دولت ملی محمدرضاشاه پهلوی بسازد و ملیتهای ایرانی را سر جای خود بنشاند، ولی جمهوری اسلامی این کار را خوب بلد نیست. حرفهای نصیری در اصل توقعات بخش بزرگی از اوپوزسیون ملیگرای ایرانی که معتقدند در خلاء قدرت، شاهزاده پهلوی سکاندار قهاری است، می باشد. در واقع ملیگراها، سلطنت طلبها و ملی-مذهبیها دیگر برای دموکراسی تره هم خرد نمی کنند. زیرا وقتی منفعت قومی در کار باشد، گور پدر دموکراسی.
بیشتر آنها عمیقاً پپشیمان هستند از اینکه به نام آزادی علیه ولینعمت خود انقلاب کرده اند. برای نصیری، نوری زاده، مراد ویسی، و... دیگر دموکراسی موضوعیت خود را از دست داده است و فانتومها و اواکسهای شاه پیشین هزار بار شرافت دارد بر این خواست دموکراسی.
توسعه سیاسی یا اقتصادی برای آنها همان ادامه راه شاه است. برخی از آنها حتی از اینکه رضا پهلوی در آینده ایران آزادی «خودی ها» را هم محدود کند هیچ گله و شکایتی ندارند. به هر حال شکم و منفعت قومی به از مغز آزاد است. در واقع این سخن آیتالله خمینی که «اقتصاد مال خرها است»، چندان حرف بیهوده نبوده است و نشان می دهد نصیری و نوریزاده و امثالهم با رضایت تام این جمله ایشان را قبول دارند. {پس} اولویت و اساس فکر اینها همان منفعت و شکم قوم خودشان باشد و اگر در این میان اردوغان هم چیزی بگوید، ملت گرسنه و دست بسته آذربایجان{جنوبی} جوابش را خواهد داد.
تاریخ
2024.11.18 / 17:56
|
نویسنده
بهنام کیانی-اجیرلی
|