صفحه نخست ادبیات |
امروز تولد مدینه گولگون، وفات محمدعلی فرزانه و روزی است که ۱۱ هزار اولدوز (ستاره) در آسمان تبریز درخشید.
سالها بود که روزنامه یا مجلهای ترکی منتشر نشده بود. آخرین جملات ترکی ثبت شده در جراید به زمانی برمیگشت که جدال مصدق- محمدرضا باعث گرفتاری مرکز شده و فضای نیمهبازی به تبریز داده بود. ولی نویسندگان آذربایجان در آن ۲۵ سال، محافل خود را حفظ کرده بودند. آنها مینوشتند ولی نوشتههایشان را از چشم حکومت نژادپرست پنهان میکردند و برای همین آثار آنها خوانندهای جز خودشان نداشت.
نویسنده به شوق خوانده شدن مینویسد، اما آنها بعد از نوشتن ساعتها به دفتر نوشتهها زُل زده و به فکر فرو میرفتند. این روایت واقعی زندگی صدها سهند، ساهر و صباحی بود، آما آنها باز نوشتند و نگهداشتند و هستههای کوچک خود را حفظ کردند. هرگاه محمدعلی فرزانه از تهران به تبریز میآمد، صمد و دوستانش شبانه در تپههای عینالی جمع میشدند تا فرزانه برایشان سخن بگوید. صمد تاکید داشت فرزانه تجربیات و دیدههایش از دوره فرقه دموکرات را بازگویی کند. علاوه بر اینها فرزانه همیشه در موضوعات بایاتی، ادبیات شفاهی آذربایجان و کتاب ددهقورقود نیز سخن میگفت، گاهی نیز خاطرات عزیز نسین را برایشان میخواند.
ولی مدینه گولگون سرنوشت دیگری داشت. او هنگام خشکیدن درخت آرزوها، به آن سوی آراز پناهنده شده بود و آزادانه کتابهای تبریزین باهاری، یادیگار اوزوک، گونلر و خاطیرهلر، فریدون، دونیامیزین صاباحی، آرزو دا بیر عؤمرودو و... را منتشر میکرد. فقط گاهی از غم غربت مینوشت که ماحصل آنها در کتاب «قوربت ائله قوربتدی: بیر دلی روزگاریم، دانیشیم؟ دانیشماییم؟» دیده میشود.
رادیو ساعت دو بعدازظهر ۲۶ دی ۵۷ رفتن شاه را به همه خبر داد. همان روز چند نفر از نویسندگان و زندانیان سابق زندانهای برازجان، شیراز، تهران و تبریز به ریاست عباد احمدزاده (همسایه و دوست نزدیک صمد) در تبریز گرد آمدند تا روزنامهای به زبان ترکی با نام اولدوز منتشر کنند. نوشتههایی که در طول سالها در کنج خانهها منتظر این لحظه بودند، خود را به چاپخانه رساندند. با وجود فرمان حکومت نظامی، هشت نفر ساعت دو نصفهشب در چاپخانه گرد آمده و کار حروفچینی را تا شش صبح انجام دادند. دستگاه چاپ آلبرت بعد از ۲۵ سال حروف ترکی را شادمانه لمس کرد و ساعت شش صبح هزار اولدوز برفراز تبریز درخشید.
تاریخ
2023.01.17 / 14:39
|
نویسنده
ابراهیم ساوالان
|