صفحه نخست ادبیات |
دنیای شعر و شاعری در میان ملل ادوار مختلف، تلخ و شیرینی های زیادی را سپری کرده است. شیرینی از آن جهتکه، بعضاً برخی شعرای صاحبنام به عنوان پیشقراولان فرهنگی جوامع خویش، ضمن ایجاد و سرایش اشعار نغر و روحنواز سرشار از مهر و انساندوستی، از مصائبی که حکامان جابر بر مردم زمانه تحمیل می کردند، غافل نبوده و با ریسک پذیری هایشان، تازیانهی نقد را به موقع بر گُرده حاکمان فرود می آوردند. تلخی ماجرا نیز بر میگردد به آثار آن دسته از شعرایی که برای مشتی سیم وزر، شرافت انسانیشان را در پای حاکمان ستمگر وقت ذبح کرده و به قول معروف جزو شعرای درباری محسوب میشوند. البته این قشر از شعرا را در عالم ادبیات مجیزگویانی می نامند که با دریافت صله از دربار از سلک مردمی به کاسهلیسان دولتی در آمده اند. اما روی دیگر تلخی دنیای شعر و شاعری مربوط می شود به "دزدی ادبی" که در این نوشته موضوع اصلی سخن ماست.
قسمت اول
تا اسمِ دزد و سارق میآید، اغلب بیشتر مردم به یاد ربوده شدنِ اشیاء میافتند در حالی که سرقت انواع مختلفی دارد و یک رشته از آن به دنیای ادبیات و مخصوصاً شعردزدی برمیگردد. ناگفته پیداست که در ادبیات موارد زیادی مانند تأثیرپذیری شاعران از یکدیگر، استقبال، تضمین و توارد (یعنی یک مضمون به ذهن دو شاعر رسیده باشد، بدون این که هر کدام از دیگری باخبر شده باشند) هم داریم که قطعاً سرقت ادبی به شمار نمیآیند، اما مواردی هم هست که سرقتی بودنشان اظهر من الشمس است.
گویند فردی در میدان مرکزی شیراز یک قطعه از شعر حافظ را با آب و تاب فراوان بنام خود و با صدای رسا به مردم می خواند. از قضای روزگار، فردی ادیب که اغلب دیوان حافظ را حفظ بوده، از آن محل گذر می کرده است. وقتی این صحنه را می بیند. به آرامی سارق ادبی را نصیحت می کند که، این شعر مربوط حافظ است و بهتر است دست از این کار بردارد.
سارق ادبی نیز بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، می گوید: نه خیر، این شعر از آن خودم است.
ادیب مذکور نیز می گوید: مردک، رمانی که حافظ این شعر را می سروده، تو هنوز به دنیا نیامده بودی.
سارق ادبی مقل اینکه گزک به دستش افتاده باشد، فتوحانه می گوید: آفرین ای مرد منصف. من اگر آن زمان در نزد حافظ می بودم، اجازه نمی دادم که شعر مرا بنام خود بنویسد.
بعد از این مقدمهی تقریبا طولانی، در این قسمت به یک سارق ادبی کلاسیک بشیار مشهور به نام عبدالرحمن جامی می پردازیم.
نورالدین عبدالرحمن جامی در ۲۳ شعبان ۸۱۷ ه. ق/ هفتم نوامبر ۱۴۱۴ م. به دنیا آمده و به تاریخ ۱۸ محرم ۸۹۸ ه.ق / نهم نوامبر ۱۴۹۲م. در هرات وفات کرده است. (رک: آربری ۱۳۷۱: ۳۸۷ نیز اته، ۱۳۵۶: ۱۸۹(.
مشهورترین اثر جامی "بهارستان" است. در باب سایر آثار ادبی جامی، پژوهشگران آرای گوناگون دارند و بیشتر بر تقلیدی بودن آثار و تتبع جامی در آثار و نوشتههای دیگران اشاره کرده و از آن زاویه، پایگاه شاعری او را سنجیده و در باب آثارش قضاوت کردهاند؛ مثلاً: اینکه «شعر او معمولاً به غیر از تقلید کلام استادان کلاسیک ادبی، چیزی نیست.
گویا یک شاعر هم عصر عبدالرحمن جامی از قصد زیارت مکه توسط وی خبر دار میشود و شعر زیر را خطاب به جامی میسراید که مؤید این مسئله است.
ای باد صبا بگو به جامی آن دزد سخنوران نامی
بردی اشعار کهنه و نو از سعدی و انوری و خسرو
اکنون که سرِحجاز داری وآهنگِ حجاز ساز داری
دیوان ظهیر فاریابی در کعبه بدزد اگر بیابی.
صرف نظر از این این مسئله، لطافت طبع شاعرانگی جامی از آن لطیفهای که شعر واقعی است، خالی هست» (زرینکوب، ۱۳۷۴: ۲۹۲) و برخی برآنند که جامی در سرودن قصیده و غزل، شیوهی استادان گذشته را همچون منوچهری، خاقانی، حافظ و دیگران تَتَبّع کرده است؛ (وزینپور، ۱۳۶۹)
همچنین زرینکوب شعر جامی را بدون شور و هیجان میداند و مینویسد: شاعری او یک نیاز درونی و یک حاجت روحانی نبود، نوعی تفنّن و تمرین طالبعلمانه بود. محرک وی درد و شوری نبود که با طوفان و جهش الهام بیرون بریزد و به شعر تبدیل شود. فکر طبعآزمایی و قدرتنمایی مُلایی بود که در قلمرو شعر نیز مثل قلمرو علم نمیخواست هیچکس را از خود برتر ببیند؛ از این روست که شعر وی غالباً جز تقلید کلام استادان کهن چیزی نشد (زرینکوب، ۱۳۷۴: ۲۹۲).
ادامه دارد...
در قسمت بعدی به سرقت ادبی جبَلی از دیوان سنایی و کاظم غواص از حزین لاهیجی خواهیم پرداخت.
تاریخ
2024.09.10 / 16:23
|
نویسنده
یاکاموز
|