صفحه نخست نویسنده |
بدگویی عنایتالله رضا در بارۀ شخصیّتهای فرقۀ دمکرات آذربایجان
بدگویی عنایتالله رضا در بارۀ شخصیّتهای فرقۀ دمکرات آذربایجان دامن غلام یحیی دانشیان را هم می گیرد تا او به نقل از رحیم اف بگوید:
« او کارمندی بود، که در محلۀ صابونچی در حومۀ باکو کار می کرد. چون دختری را بی سیرت کرد و ترکها در اینگونه مسائل غیرتی هستند و غلام یحیی با مشکل رو به رو شد، جزو عده ای از مهاجرین به ایران فرستاده شد و در ایران برای روسها کار می کرد. » (ناگفتهها خاطرات دکتر عنایتالله رضا، ص ۵۲)
زدن اتّهاماتی از ناحیۀ کمر به پایین به اعضا و رهبران فرقه، در کنار انتساب دزدی به آنها دو شیوۀ رایج در میان مخالفان فرقه برای ترور شخصیّت ایشان بوده است. اصولاً در میان گفتهها و نوشتههای عنایتالله رضا و گروه همفکران او هیچگاه متن و سخن مبتنی بر تحلیل شخصیّت، تحلیل افکار و آرا و تحلیل عوامل به وجود آورندۀ اعتراض از جانب رهبران فرقه یا روشنفکران هویّتگرای آذربایجان ارائه نمی شود و آنها غیر از اتّهام اخلاقی وارد کردن، مزدور و وابسته به خارج معرّفی کردن، یا در بهترین حالت ساده لوح و بازی خورده و دزد معرّفی کردن این شخصیّتها، کار دیگری از دستشان برنمی آید.
اتّهام وارده از سوی رضا به غلام یحیی را در جای دیگری نخوانده ام. گفتۀ خود رضا هم در این باره صریح و روشن نیست و معلوم نمی کند این اتّهام به نقل از رحیم اف گفته شده، یا برداشت مبتنی بر غیبگویی خود وی می باشد. با این حال حتّی اگر گفتۀ رضا را بپذیریم و غلام یحیی را مرتکب آن عمل شنیع بدانیم، باز مشکل از بین نمی رود.
همگان در زندگی خود لغزشهای بزرگ و کوچک داشته اند. وجود این لغزشها کلّ زندگی یک فرد نیست. ما می توانیم در نقد یک فرد از دریچههای مختلفی به زندگی او نگاه کنیم. مرور تاریخ زندگی، نقد اخلاقی، نقد اندیشه و معتقدات، نقد روان شناسانه و دیگر حوزهها.
در رابطه با رهبران فرقه و شخصیّتهای آذربایجانی، عنایتالله رضا و همفکران او بزرگواری کرده، غلام یحیی را در قامت یک مرد متجاوز معرّفی می کنند؛ محمّد بیریا را در قامت مردی که به زور دختری را به عقد خود درآورد خلاصه می کنند و سرلشکر کاویان را هم در قالب مردی که چند کامیون برنج و روغن از ایران دزدید و به آذربایجان برد؛ می شناسانند و به خواننده القا می کنند که: این غلام یحیی، این بیریا، این کاویان و دیگر هیچ! گویی آنها در زندگی نه آرمانی داشته اند، نه مبارزهای کرده اند، نه عمل خیری مرتکب شده اند و نه اهل قلم و فرهنگ بوده اند و نه انگیزههای روشن و اعلام شده ای برای عضویّت در فرقۀ دمکرات آذربایجان داشته اند!
دلگیری رضا از غلام یحیی عمیق تر از آن است، که با این اشارت محدود تسکین یابد، لذا در موقعیّتهای دیگر هم اظهارات تند ناشی از یک خشم و کینۀ ناشناخته را بر زبان جاری می کند. از جمله در شرح گفتگوهای واقع شده در پلنوم هفتم حزب توده و به میان آمدن موضوع ضرورت وحدت حزب توده با فرقۀ دمکرات؛ فرصت برای عقده گشایی وی فراهم می گردد.
او ضمن ادّعای مخالفت شدید خود با این وحدت، از دادن رأی مخالف خود به این امر به عنوان تنها رأی مخالف یاد می کند و در هنگام اشاره به نحوۀ اجرایی کردن طرح وحدت از طریق دعوت و عضویّت بعضی از اعضای کمیتۀ مرکزی فرقۀ دمکرات آذربایجان برای عضویّت در کمیتۀ مرکزی حزب توده، می گوید:
«گفتند: یک نفر از اعضای کمیتۀ مرکزی فرقۀ دموکرات آذربایجان، از جمله غلام یحیی و این قبیل حیوانات را به کمیتۀ مرکزی حزب توده می آوریم. به نظر بنده آنها توانسته بودند سران حزب کمونیست و دولت شوروی را قانع کنند، تا سران حزب کمونیست آذربایجان حفظ شوند.» (ناگفتهها خاطرات دکتر عنایتالله رضا، ص ۲۴۴)
در سرتاسر کتاب «ناگفتهها» عنایتالله رضا به کرّات این قبیل خطاب ها را نثار دیگران می کند؛ دیگرانی که گناهشان یا موافق نبودن با نظر وی بوده و یا به هر دلیل از آنها خوشش نمی آمده است. تنها تفاوت در این است که هتّاکیهای او در بارۀ شخصیّتهای آذربایجانی پرملاتتر از دیگران است.
در ادامه نیز که با سؤال دیگری از مصاحبه کنندگان در بارۀ نقش غلام یحیی و هویّت کسانی که موفّق به اقناع دولت و سران حزب کمونیست شوروی شده بودند، مواجه می گردد؛ در جواب می گوید:
«غلام یحیی که آدم نبود؛ کوچکتر از اینها بود. مثلاً ایمان مصطفی اف دبیر اوّل کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست آذربایجان و دیگری، که آن وقت رئیس جمهور آذربایجان بود. [ابراهیم اف] » (همان، ص ۲۴۴)
فردی با این درجه از گستاخی و بددهنی به خود حق می دهد در بارۀ دیگران هر گونه قضاوت و اظهار نظری را بر زبان جاری سازد و خود را معیار تشخیص درست از نادرست بداند.
محمّد بی ریا وزیر فرهنگ فرقۀ دمکرات آذربایجان هم سهمی از دروغ بافی ها و بد جلوه دادن های رضا دارد. او می کوشد بی ریا را شخصیّتی ذلیل، بریده، شاه دوست و اسطورۀ پوشالی معرّفی کند:
« محمّد بی ریا وزیر فرهنگ فرقۀ دمکرات آذربایجان و در عین حال رئیس اتّحادیۀ کارگری فرقه هم بود. به این سبب که بنده در یک کانال تلویزیونی دیدم از او اسطوره ای ساخته اند، که گویا با همۀ وجود در خدمت فرقه بوده و به مواضع آن اعتقاد واقعی و مطلق داشته است. فکر می کنم تا زنده هستم، باید بعضی مطالب را در بارۀ این دروغ بزرگ و این اسطوره سازی پوشالی ارائه کنم. با محمّد بی ریا بسیار دوست و نزدیک بودم و با هم رفت و آمد داشتیم. ... بی ریا از کسانی بود، که سران آذربایجان شوروی به او اعتماد داشتند و می خواستند در کارها وارد شود. » (ناگفتهها خاطرات دکترعنایتالله رضا، صص ۶۹ ـ ۶۸)
اگر عنایتالله رضا واقعاً با محمّد بی ریا دوست و نزدیک بوده و با او رفت و آمد داشته و از طرف دیگر از ایران دوستی و میل او برای بازگشت به ایران آگاه و از وجود اشعار ستایشی او از شاه ایران باخبر بوده، برای چه از اسطوره سازی یک شبکۀ تلویزیونی از بی ریا برآشفته گشته و تصمیم گرفته تا زنده است، افشاگری کرده و مانع اسطوره سازی از بی ریا شود.
رضا در سایۀ سازشکاری و نان به نرخ روز خوری و لیسیدن درگاه استبداد پهلوی؛ نه تنها در نزد همقطاران سابق خود شخصیّتی منفور و خائن به شمار می آمد، بلکه در نزد انقلابیون نوظهور هم یک عنصر خیانتکار محسوب می شد. از همین رو در بازگشت به ایران و تا پایان عمر سلسلۀ پهلوی، نه فقط هیچ حرمتی ندید بلکه به حق متحمّل شدیدترین اهانتها و انتقادات گشت و در عالم سیاست به فردی بی آبرو بدل گشت.
بی حرمتی او در دوران انقلاب اسلامی هم تا مدّتی ادامه یافت و تنها در سایۀ قدرت وفق فوق العاده با شرایط تازه بود، که توانست جای پایی در تشکیلات دایره المعارف بزرگ اسلامی برای خود پیدا کرده و رفته رفته این موقعیّت را تحکیم کند، تا در پی آن گروهی با استاداستاد کردن، تا حدودی حب ستایش شنوی او را ارضا کنند. پرواضح است که رضای خسته در محبس نکوهش و بی تعریفی، تاب ستایش از هم دوره ای های خود؛ بخصوص از نوع آذربایجانی آن را نداشت و تلاش برای بی اثر کردن این ستایشها را وظیفۀ خود تا پایان عمر قلمداد می کرد!
ادامه دارد..
تاریخ
2024.11.10 / 17:59
|
نویسنده
علی بابازاده ایگدیر
|