صفحه نخست ادبیات |
در این قسمت به سرقت ادبی از انوری و دیگر شعرای گمنام خواهیم پرداخت.
قسمت سوم
سرقت از نوع ربودن دیوان!
اما سرقت ادبی در دنیای شعر تنها محدود به سرقت یک یا چند شعر از دیوان یک شاعر نمیشود بلکه در دورههایی ربودنِ دیوان یک شاعر و سند زدن آن به نام خود، امری کاملاً رایج بوده است! مثلاً درباره شاعری به نام ملا خضری گفتهاند: «اشعارش را زلالی و قاضی امین بردند و برادرانه قسمت کردند»! یا شخصی به نام میر جدایی، اشعار خوب شاعری به نام میر اشکی، شاعر عهد شاه طهماسب را به نام خود کرد و در حقش چنین سرودند:
«اشکی نامراد را کُشتی
عقل حیران خون خفته اوست
به تو واماند چهار دیوانش
شعر وامانده تو گفته اوست.»
علیرضا طبایی، شاعر نیز درباره ماجرای دزدیده شدن شعر انوری میگوید: انوری به شهری سفر کرده بود، در آنجا دید که مردی روی چهارپایه ایستاده و شعر میخواند. انوری به او گفت که این شعر انوری است، آن مرد پاسخ داد که من انوری هستم؛ آنجا انوری میگوید که ما شعردزد دیده بودیم اما شاعردزد ندیده بودیم. این داستان در حقیقت به شکل تلمیحی بر این حقیقت استوار است که از گذشتههای دور هم شعرها را میدزدیدند و سرقت ادبی صورت میگرفت و سارقان حتی گاهی خودشان را جای شاعران جا میزدند.
ادامه دارد...
تاریخ
2024.09.17 / 10:57
|
نویسنده
Axar.az
|