صفحه نخست نویسنده |
استاد علی بابازاده ایگدیر، از نویسندگان و فعالان دردآشنای آذربایجان جنوبی هست که، در راستای شناساندن چهرهی مرموز تفکر موسوم به پان ایرانیسم و شوونیسم فارسی به قشر جوان و جامعه تورکان ایران زحمات زیادی کشیده است.
بخش فارسی سایت Axar.az به پاس خدمات این استاد گرانمایه، سلسله مقالات اینترنتی ایشان را درج و تقدیم میکند.
قسمت هشتم:
د ـ رسالۀ «مزیّه اللسان الفارسی علی سائر الالسنه ماخلا العربیّه» (برتری زبان فارسی بر دیگر زبان ها به جز زبان عربی)
از مقطع تاریخی آغاز کار صفویان رساله ای در دست است، که در آن کوشش شده زبان فارسی در فصاحت و بلاغت هماورد زبان عربی و برتر از دیگر زبان ها معرّفی گردد. محتوای این رساله نیز چیزی جز میراث تاریخی شعوبیّه نیست و عنوان آن هم با محتوا سازگاری ندارد و با وجود اینکه عنوان نوشته بر برتری زبان فارسی بر دیگر زبان ها به جز عربی، تأکید دارد، محتوای رساله بر برابری و هماوردی فارسی نسبت به عربی نیز تصریح می کند.
این رساله به زبان عربی نوشته شده و نویسندۀ آن فردی ترک، ولی دوستدار زبان فارسی معرّفی شده است. در این رساله به روایات تاریخی ساخته و پرداختۀ شعوبیّه و نیز عرب گرایان قرون اوّلیۀ هجری استناد شده، تا آنجا که می توان رساله را نوشتۀ شعوبیّۀ مسلمان ایرانی آن عصر دانست.
صاحب نظران شعوبی گری اعتقاد دارند به احتمال قریب به یقین این رسالۀ توسّط یک ایرانی و به عبارت بهتر یک فارس زبان دارای تمایلات شعوبی نوشته شده و به مؤلّف ترک نسبت داده شده تا به صورت توامان برتری فارسی بر عربی و ترکی را اثبات کرده است. (رک. شعوبیّه ناسیونالیسم ایرانی، ص ۳۶۲)
رسالۀ مذکور در قرن ده پدید آمده و در باب نویسندۀ آن از شخصیّت نامداری به نام «شمس الدّین احمد بن سلیمان بن کمال پاشا» از علمای عثمانی در قرن دهم سخن رفته است. کمال پاشا ملقّب به مفتی الثّقلین، حنفی مذهب، لغوی، ادیب، فقیه و شاعر بوده و دارای تألیفات بسیار به زبان های عربی، ترکی و فارسی می باشد. در گذشت کمال پاشا در سال ۹۴۰ هجری قمری اتّفاق افتاده و دوران مفید نویسندگی وی با ایّام پادشاهی شاه اسماعیل صفوی مقارن بوده است.
محقّقان معاصر شعوبیّه علّت پیدایی چنین رساله ای در سرآغاز حکومت صفویان را بی توجّهی بنیانگذاران این سلسله به زبان فارسی و توجّه افزون تر به ترکی و عربی قلمداد کرده و رفتن شاعران و نویسندگان ایرانی به عثمانی و هند در عهد صفوی را نشانۀ این بی توجّهی تلقّی نموده اند. از نظر این گروه همین بی توجّهی به فارسی موجب بیداری احساس غریزۀ ملّی ایرانی گشته است! این نگاه به صواب مقرون نیست و رفتن ادیبان ایرانی به هند یا عثمانی موجبات دیگری داشته است.
پیش از این گفته شد که ادّعای محقّقان معاصر شعوبیّه در بارۀ علل تدوین کتبی در موضوعات مورد علاقۀ شعوبیان در سرآغاز حکومت صفویه، نظر صائب و متّکی بر اسناد غیر قابل انکار نیست. آنها بی توجّهی بنیانگذاران این سلسله به زبان فارسی یا توجّه افزون تر به ترکی و عربی را عامل رفتن شاعران و نویسندگان ایرانی به عثمانی و هند در عهد صفوی دانسته اند و علاوه بر آن رویکرد صفویان را عامل بیداری احساس غریزۀ ملّی ایرانی و خلق کتاب هایی با موضوع شعوبی فرض کرده اند!
مشهور است که شاهان صفوی به شعر مدحی روی خوش نشان ندادند و با کساد شدن بازار شعر مدحی و از آن سو رونق داشتن این بازار در هند و عثمانی، زمینۀ چنین مسافرت ها و مهاجرت هایی فراهم گشت. برای تأیید این نظر دو قرینه در اختیار داریم.
قرینۀ نخست اوضاع ادبی رایج در عصر تیموری و آق قویونلوها می باشد. در عصر مورد اشاره با شاعران ستایشگر پرشماری مواجه می شویم که با وجود داشتن تألیف و تصنیف، متشرّع بودن و حتّی تمایلات صوفیانه داشتن، از ستایش شاهان و وزرا و سرداران و دیگر اعیان رویگردان نیستند.
این گروه از شاعران در شرق فلات ایران، شاهرخ و الغ بیگ و بایسنقرمیرزا و بایقرا و امیرعلیشیر نوایی و خیل کثیری از شاهزادگان تیموری را می ستایند و در غرب فلات ایران؛ در آذربایجان اوزون حسن و سلطان یعقوب را با اشعار ستایشی خود به عرش اعلی می رسانند و صله های چربی هم دریافت می دارند.
این اوضاع با روی کار آمدن صفویان دگرگون می شود. شاه صفوی به شعر و ادب و تصنیف توجّه دارد و فقط شعر با درون مایۀ ستایشی را نمی پذیرد و شاعران مدّاح با سرمایه ای راکد مواجه می گردند و در کنار این بی مشتری بودن، شنیدن وجود مشتری های دست و دل باز در هند و عثمانی ایشان را به سفر برای تجارت مدح و تملّق ترغیب می کند.
قرینۀ دوم در خود ایران رخ می نماید و نشان می دهد با وجود جرح و تعدیل در رفتار ادبی دیگر شاهان صفوی، جریان این مسافرت ها و جستجوی مشتری تملّق ها و ستایش ها متوقّف نمی گردد و معلوم می دارد این کار که از گذشته سابقه داشته و دعوت حافظ به هند از سوی شاه بهمنی دکن در قرن هشتم را هم در کارنامۀ خود دارد؛ به صورت یک سنّت رایج درآمده است و دخل چندانی به بی توجّهی شاه صفوی به فارسی یا توجّه به ترکی و عربی ندارد.
۶ ـ شعوبی گری در قرن دوازدهم
حکومت صفویّه تا نیمه های قرن دوازدهم هجری امتداد پیدا کرد. در عصر صفوی به جز تألیف و تصنیف کتبی مانند: دساتیر آسمانی، شارستان چهار چمن، دبستان المذاهب و ... با اتّفاقات دیگری مواجه می شویم که حاکی از تحرّکات جریان شعوبی در جهت در میدان نگه داشتن زبان فارسی در ایران است و این تحرّکات گاه بر رفتارهای شاهان صفوی هم تأثیر می گذارد.
برخی از نویسندگان معاصر، دیوان فارسی منسوب به شاه اسماعیل صفوی را جعلی و بی اساس دانسته و جعل آن دیوان را حاصل اقدامات عصر شاه تهماسب صفوی می دانند. با توجّه به تأکید این گروه بر فارسی ندانی شاهان صفوی و مقامات سیاسی ـ نظامی این سلسله و استفاده از مترجم در مکالمه با فارس زبانان؛ لابد سرودن شعر فارسی از سوی خود شاه تهماسب هم با اشکال کلّی مواجه می گردد.
یکی از نویسندگان این گروه از نظرگاه خود جعل دیوان فارسی برای شاه اسماعیل را تلاش این سلسله برای ساختن سندی در جهت «نشان دادن هویّت ایرانی صفویان و ترکان قزلباش» می داند! یقیناً این نظر بنیانی ندارد و در دورۀ مورد بحث و حتّی قبل و بعد از آن در ایران، عثمانی، هند و آسیای میانه همه چیز در ید قدرت مردم و سلاطین ترک است و قدرت و شوکت این حکومت ها و استغراق در گرایش های دینی، مذهبی، سیاسی و حتّی قومی این سلاطین و مشخّصاً صفویان فراتر از آن است که نیازی به جعل اصالت و هویّت داشته و وقت خود را برای اثبات اصالت ایرانی به هدر دهند.
آنچه در ورای این نگاه مغرضانه خودنمایی می کند؛ آن است که تغییر رویۀ سلاطین صفوی و روی خوش نشان دادن به فارسی و اهل شعر و ادب و علاقه مند گشتن ایشان به کتب تاریخی فارسی، نشان از همان جوّ سنگینی دارد که شعوبیان پیش از این ایجاد کرده و اکنون نیز با استمرار اقدامات خود شاهان و شاهزادگان صاحب ذوق ترک تیموری و صفوی را به سرودن شعر فارسی در کنار ترکی وادار می سازند.
علاوه بر اقدامات رخ داده در قرن دهم هجری؛ قرن یازدهم نیز شاهد بروز یک اتّفاق زبانی دیگر است. تدوین رساله ای موسوم به «النّفحه القدسیّه فی احکامِ قراءَهِ القرآن و کِتابَتَهُ بالفارسیّه» به دست حسن بن عمّار بن علی الشرنبلاوی المصری فقیه حنفی مقیم قاهره در قرن یازدهم هجری هم می تواند نشانۀ دیگری در این زمینه باشد.
در این رساله تلاش شده اصالت و اعتبار شرعی در احکام و عبادات و عقود و قرائت تنها از آنِ زبان عربی باشد و ضمن برتری دادن عربی بر سایر زبان ها، استفاده از زبان های غیر عربی در قرائت و اعمال عبادی مردود شمرده شده است.
نویسنده در این رساله آرای فقهای موافق و مخالف اعتبار شرعی زبان فارسی را گردآوری کرده و سپس اقوال مخالفان را بر موافقان غالب گردانیده است. نفس وجود چنین رساله ای با وجود سپری شدن چندین قرن از روزگار تلاش فقهای شعوبی برای اعتبار شرعی بخشیدن به زبان فارسی، حکایت از آن دارد که در قرون دهم و یازدهم تحرّکات شعوبیان در زمینۀ تقویت موقعیّت زبان فارسی، تدوین چنین رساله ای در ردّ آرای ایشان را ضروری ساخته بود.
ادامه دارد...
تاریخ
2024.09.12 / 18:22
|
نویسنده
علی بابازاده ایگدیر
|