صفحه نخست ادبیات |
در قسمت پایانی بخش مربوط به میرزا معجز شبستری شعر «یوخو» از ایشان که در ادامه به فارسی نیز ترجمه اش را آورده ایم، معجز شبستری، شاعر برجسته و اندیشمند شبستر، با الهام از عمق فرهنگی و اجتماعی آذربایجان و ایران، به روایتی شاعرانه از رویاها و آرزوهای انسانی میپردازد.
قسمت هفتم و پایانی
یوخو
بیر گئجه چوخ آغلادیم یاتدیم دل خونین ایله
روضه رضوانه گیردیم جبهه پرچین ایله
چون گذاریم دوشدو او شاه شهیدان قصرینه
داخل اولدوم اندرون قصر، شور و شین ایله
مجلسی گؤردوم کی هرگز گؤرمه میشدیم مثلینی
قول بویون اولموشدو مولا بیر گؤزل ماچین ایله
حوری گؤرجک بنده نی گولدی بلند آوازیله
من ده باخدیم شاه دینه دیده پر کین ایله
سؤیله دیم یا شاه دین بیز توتموشوخ ماتم سنه
سن ولیکن کئف چکیرسن بوردا حورالعین ایله
چون منه باخدی، دئدی: باشونداکی بوخچا ندی؟
سؤیله دیم کی باشیمی یاردیم یاریم ارشین ایله
سؤیله دی: علت نه دیر؟ عرض ائیله دیم: سن دن اؤتور
باخدی بیر مدت من بی یاوره توهین ایله
پس دئدی حیرص ایله: چیخ بوردان ایا غافل کیشی
گر علمداریم گؤره، اوتلار سنی بنزین ایله
دؤندی بیر قصره طرف عرض ائیله دیم: یا مصطفی
امتون باشین یاریر، قانین کسیر سرگین ایله
یثرب بطحا آلیر اسلام الیندن مشرکین
جنتی تسخیر ائدیر، شیعه لرین یاسین ایله
کافر علمیله نئجه گؤر ائیله میش اسلامی خوار
باشینا اوت یاغدیریر طیاره و زپلین له
سینه سین ائیلیر مشبک اؤز الیلن امتون
آرخاسین زنجیریله، هم کله سین سکین ایله
بنده پس عرض ائیله دیم عفو ائت منی یا سیدی
چونکه بیز اگلشمیشوخ موللای کوته بین ایله
بیزده یارا یوخ دیاخ عالِم لًره لا و نعم
حق دئین کتدن چیخار تکفیرله تلعین له
کاشکی بو سؤز چیخمیئیدی کج دهانیمدن منیم
بخت یار اولماز دئدیم بو بنده مسکین ایله
امر اولوندی خازنه ناگه کی توت بو معجزی
قوللارین باغلا و گؤندر دوزخه ماشین ایله
تاپشیرین سیز دوزخین دربانینه گودسون مونی{بونو-بونی}
ائتمه سین صحبت جهنم اهلی بو بی دین ایله.
خواب
شبی خیلی گریستم و با دلی غمگین خوابیدم
با لباسی پر چین وارد بهشت برین شدم
چون گذرم به آن شاه شهیدان افتاد
با شور و شوق وارد قصرش شدم
مجلسی دیدم که هرگز مثلش را ندیده بودم
مولا با پری زیباروئی دست به گردن شده بود
حوری به محض دیدن من به آواز بلند خندید
من نیز با دیده پرکین به شاه دین نگاه کردم
گفتمش ای شاه دین ما بر شما عزا گرفته ایم
اما تو با حوری ها به عیش و خوشی سرگرمی
چون نگاهم کرد گفت: بقچه ای که بر سرت بستی چیست؟
گفتم که قمه را با نیم وجب بر سرم زدم
پرسید: علتش چیست؟ عرض کردم: به خاطر شما
چند لحظه ای به من بی یاور به نگاه توهین آمیز نگریست
پس با خشم گفت: از اینجا بیرون برو ای مرد جاهل
اگر علمدارم تو را ببیند با بنزین آتشت می زند
رویش را به طرف دیگر برگرداند و گفتم: ای مصطفی
امت تو سرش را می شکافد و خونش را با سرگین بند می کند
مشرکین یثرب ابطحا را از مسلمین می گیرد
شیعه هایت جنت را با دعا و یاسین تسخیر می کنند
ببین کافر چگونه با علمش اسلام را خوار می کنند
با زیپلاین و هواپیما بر سرش آتش می بارد
امت تو با دست خودش سینه اش را مشبک(سوراخ) می کند
پشت اش را با زنجیر و سرش را با شمشیر
بنده بعد عرض کردم: مرا ببخش ای سید
چونکه ما با ملای کوتاه بین همنشین شده ایم
ما توانش را نداریم که به عالِم {دینی} نه و بله (بالای چشمت ابروست)بگوئیم
کسی که حق بگوید با لعن و نفرین از ده اخراج می شود
کاش این سخن از دهان کجم بیرون نمی آمد
بخت با من مسکین یار نمی شود
به خازن امر شد که این معجز را بیگیر
دستهایش را ببند و با ماشین به جهنم اش بفرست
به دربان دوزخ بسپارید که مواظب این باشند
تا اهل دوزخ با این بی دین حرف نزنند.
درباره شبستر:
شبستر، شهری در استان آذربایجان شرقی، نه تنها به خاطر زیباییهای طبیعی و تاریخیاش شناخته شده است، بلکه به عنوان خانه معجز شبستری، و محممود شمس شبستری( مولف کتاب "گلشن راز")، اهمیت ویژهای دارد. این شهر که در دل طبیعت سرسبز و خرم آذربایجان جای گرفته، بافت فرهنگی غنی و چندصدایی خود را از دیرباز تا کنون حفظ کرده است./ پایان بخش معرفی معجز.
در قسمت بعدی به معرفی و بررسی اشعار شاعره معاصر، خانم «حمیده رئیسی زاده» متخلص به «سحر خانم» خواهیم گرداخت.
تاریخ
2024.10.03 / 15:48
|
نویسنده
Axar.az
|